معنی احفاد - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با احفاد
احفاد
- احفاد
- جمع حافد و حفد، فرزند زادگان، نوادگان، یاران، خادمان
فرهنگ فارسی معین
احماد
- احماد
- ستاییدگی در خور ستایش بودن، ستوده یابی ستوده کار شدن ستوده شدن بستایش رسیدن، کاری کردن که موجب ستایش باشد، ستوده یافتن محمود یافتن ستودن تحسین تمجید
فرهنگ لغت هوشیار