رنجانیدن کسی را کاری و گرانبار ساختن و اندوهگین نمودن او را. کظاظه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) مصدر دیگر مکاظه. رجوع به مکاظه در این لغت نامه شود
رنجانیدن کسی را کاری و گرانبار ساختن و اندوهگین نمودن او را. کظاظه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) مصدر دیگر مکاظه. رجوع به مکاظه در این لغت نامه شود
همدیگر را گزیدن. (منتهی الارب). به معنی عضاض است. (از اقرب الموارد) ، با هم سختی کردن. (منتهی الارب). سخت گردیدن در جنگ: عاظّ القوم، در جنگ سخت شدند و بسختی جنگیدند. (از اقرب الموارد). معاظّه. و رجوع به معاظه شود
همدیگر را گزیدن. (منتهی الارب). به معنی عضاض است. (از اقرب الموارد) ، با هم سختی کردن. (منتهی الارب). سخت گردیدن در جنگ: عاظّ القوم، در جنگ سخت شدند و بسختی جنگیدند. (از اقرب الموارد). مُعاظّه. و رجوع به معاظه شود
جمع واژۀ حظ. (دهار). حظاء. احظ. (جمع بر غیر قیاس). (مهذب الاسماء). حظوظه. - حظوظ خمسه، (اصطلاح احکامیان از منجمین) عبارت از خانه (بیت) و شرف و مثلثه و حد و وجه. و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: کما یذکر فی لفظ الایصال. فی فصل اللام من باب الواو، هی بیت الکوکب ثم شرفه ثم المثلثه ثم الحد، ثم الوجه. - حظوظ نفس، (عندالصوفیه) مازادفی الحقوق کما سیجی ٔ
جَمعِ واژۀ حظ. (دهار). حظاء. احظ. (جمع بر غیر قیاس). (مهذب الاسماء). حظوظه. - حظوظ خمسه، (اصطلاح احکامیان از منجمین) عبارت از خانه (بیت) و شرف و مثلثه و حد و وجه. و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: کما یذکر فی لفظ الایصال. فی فصل اللام من باب الواو، هی بیت الکوکب ثم شرفه ثم المثلثه ثم الحد، ثم الوجه. - حظوظ نفس، (عندالصوفیه) مازادفی الحقوق کما سیجی ٔ
جمع واژۀ حافظ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). حفظه. (منتهی الارب). رجوع به حافظ شود: ساز در آغوش هر سو مطربان زهره سوز نشتر مضراب هر یک با رگ جانی قرین حبذا حفاظ خوش الحان که مرغ لهجه شان در دل بلبل فشارد ناخن صوت حزین. طالب آملی
جَمعِ واژۀ حافظ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). حَفَظَه. (منتهی الارب). رجوع به حافظ شود: ساز در آغوش هر سو مطربان زهره سوز نشتر مضراب هر یک با رگ جانی قرین حبذا حفاظ خوش الحان که مرغ لهجه شان در دل بلبل فشارد ناخن صوت حزین. طالب آملی