- حطام
- شیر، اسد
معنی حطام - جستجوی لغت در جدول جو
- حطام
- ریزه و شکستۀ چیزی، پاره و شکسته از یک چیز خشک، خرده و ریزۀ گیاه که زیر پا می ریزد، کنایه از مال دنیا
- حطام ((حُ))
- ریزه گیاه خشک، پاره و شکسته از چیزی خشک
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گرمابه
نابایسته، ناروا، ناشایست
دژها، حصارها
منع کردن، ممنوع کردن چیزی را، ناروا شدن، حرام بودن
خونگیر
تاکی، تا چند
شمشیر بران، تیز
باربند، کسی که بار بندد
حاکمین، فرمانفرمایان و فرمانروایان، داوران، حاکمان
بره تو دلی
کبوتر، هر نوع مرغ طوقدار گرمابه، محل شستن سر و بدن گرمابه، محل شستن سر و بدن
دیوار کعبه
بوی بد
هرس کردن هیزم فروش هیمه فروش
قصد کار کردن
زره کمان، افسار شتر افسار
انبر، سرشیشه، تیزی در تیغ
دیوار کعبه، آنچه مابین رکن، زمزم و مقام قرار دارد. از آن جهت به این نام خوانده شده که مردم در آنجا اظهار شکستگی و فروتنی می کنند و با خشوع و خضوع دست به دعا برمی دارند. در زمان جاهلیت در آنجا سوگند می خوردند
محلی برای شستشوی بدن، گرمابه
تنگ اسب، هرچه با آن چیزی را می بندند
امری که به جا آوردنش گناه است، ناروا، آنچه خوردنش در شرع اسلام منع شده است، احرام بسته، حرمتدار
تپانچه، سلاح گرم کوچک دستی، سیلی، لطمه، تس، چپله، توانچه، طپانچه، لطم، چپّات
کبوتر، نام عمومی گروهی از پرندگان با سر کوچک، گردن کوتاه و پرهای انبوه که انوع اهلی آن برای نمایش و تفریح یا بردن نامه استفاده می شود
حاکم ها، فروانروایان، داوران، قاضی ها، جمع واژۀ حاکم
از شیر گرفتن کودک، کنایه از جدا کردن چیزی از چیز دیگر
شمشیر تیز و برّان، شربت الماس، قاضب، غفج، شمشیر آبدار، جوهردار، جراز، صارم، صمصام
شیر بس شیر بست از شیر گرفتن کودک، توت بس توت بست باز داشتن کرم ابریشم از خوردن برگ توت، شکستگی، گسستن دور شدن باز گرفتن طفل از شیر، زمان بازگرفتن کودک از شیر
گوشت، جول باشه از پرندگان، گوشتباره کسی که گوشت بسیارخورد
ویزاستن تپانچه زدن تپانچه زدن یکدیگر را