ریزه و شکستۀ هر چیزی خشک. (منتهی الارب). گیاه خشک. ریزۀ کاه خرد شکسته شده. و ریزۀ گیاه و جز آن و ریزۀ هر چیز. (غیاث). شکسته و ریزۀ گیاه و جز آن. (مهذب الاسماء). خرده و شکسته و پوسیده و ریزیده شده. قال اﷲ: ثم یکون حطاماً. (قرآن 20/57). آکل و ماکول آمد جان عام همچو آن بره چرنده از حطام. مولوی. ، اندک مال دنیاوی که فنا پذیرد و باقی نماند. (منتهی الارب). عرض. زخارف. متاع دنیا. کاله. (دهار) :... و وی بدین مال و حطام من نگرد و خویش را بدنام کند. (تاریخ بیهقی ص 49). و این قوم که این مکر ساخته بودند برفتند... و این همه اسباب منازعت و مکاوحت از بهر حطام دنیا بیک سوی نهادند. (تاریخ بیهقی ص 184). سخت عجب است کار... که یکدیگر را... بر خیره میکشند و میخورند واز بهر حطام عاریت را. (تاریخ بیهقی ص 192). ندانم تا این نوخاستگان در این دنیا چه بینند که فردا خیزند و مشتی حطام مردم گرد کنند و زبهر آن خون ریزند. (تاریخ بیهقی ص 420). من هم از آن حساب و توقف و پرسش قیامت بترسم که وی ترسد و آنچه دارم از اندک مایۀ حطام دنیا حلال است و کفایت است. (تاریخ بیهقی ص 522). مرائیان را بحطام دنیا بتوان دانست. (تاریخ بیهقی). جماعتی از بهر حطام دنیا و رفعت منزلت میان مردم دل در پشتوان پوسیده بسته. (کلیله و دمنه). و میخواستم که ثمرۀ آن از حطام دنیوی هرچه تمامتر بیاید. (کلیله و دمنه). هرچه بدو میشناخت ازحطام دنیاوی از او بستد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 401). ز حضرت تو طمع بر حطام دنیا نیست که کس ز عیسی مریم نجست بیطاری. کمال اسماعیل. و بیرون از آن از حطام دنیا در اندرون و چه بیرون خانه چیزی ذخیره نمانده. (جهانگشای جوینی). گفت ای پادشاه ! ناز فرزندان بر پدران و مادران باشد و دعوی پیش قاضی برند و داد از پادشاه خواهند اکنون پدر و مادر بعلت حطام دنیا مرا بخون سپردند. (گلستان). ، پوست بیضه. (منتهی الارب)
ریزه و شکستۀ هر چیزی خشک. (منتهی الارب). گیاه خشک. ریزۀ کاه خرد شکسته شده. و ریزۀ گیاه و جز آن و ریزۀ هر چیز. (غیاث). شکسته و ریزۀ گیاه و جز آن. (مهذب الاسماء). خرده و شکسته و پوسیده و ریزیده شده. قال اﷲ: ثم یکون حطاماً. (قرآن 20/57). آکل و ماکول آمد جان عام همچو آن بره چرنده از حطام. مولوی. ، اندک مال دنیاوی که فنا پذیرد و باقی نماند. (منتهی الارب). عَرَض. زخارف. متاع دنیا. کاله. (دهار) :... و وی بدین مال و حطام من نگرد و خویش را بدنام کند. (تاریخ بیهقی ص 49). و این قوم که این مکر ساخته بودند برفتند... و این همه اسباب منازعت و مکاوحت از بهر حطام دنیا بیک سوی نهادند. (تاریخ بیهقی ص 184). سخت عجب است کار... که یکدیگر را... بر خیره میکشند و میخورند واز بهر حطام عاریت را. (تاریخ بیهقی ص 192). ندانم تا این نوخاستگان در این دنیا چه بینند که فردا خیزند و مشتی حطام مردم گرد کنند و زبهر آن خون ریزند. (تاریخ بیهقی ص 420). من هم از آن حساب و توقف و پرسش قیامت بترسم که وی ترسد و آنچه دارم از اندک مایۀ حطام دنیا حلال است و کفایت است. (تاریخ بیهقی ص 522). مرائیان را بحطام دنیا بتوان دانست. (تاریخ بیهقی). جماعتی از بهر حطام دنیا و رفعت منزلت میان مردم دل در پشتوان پوسیده بسته. (کلیله و دمنه). و میخواستم که ثمرۀ آن از حطام دنیوی هرچه تمامتر بیاید. (کلیله و دمنه). هرچه بدو میشناخت ازحطام دنیاوی از او بستد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 401). ز حضرت تو طمع بر حطام دنیا نیست که کس ز عیسی مریم نجست بیطاری. کمال اسماعیل. و بیرون از آن از حطام دنیا در اندرون و چه بیرون خانه چیزی ذخیره نمانده. (جهانگشای جوینی). گفت ای پادشاه ! ناز فرزندان بر پدران و مادران باشد و دعوی پیش قاضی برند و داد از پادشاه خواهند اکنون پدر و مادر بعلت حطام دنیا مرا بخون سپردند. (گلستان). ، پوست بیضه. (منتهی الارب)
دیوار کعبه، آنچه مابین رکن، زمزم و مقام قرار دارد. از آن جهت به این نام خوانده شده که مردم در آنجا اظهار شکستگی و فروتنی می کنند و با خشوع و خضوع دست به دعا برمی دارند. در زمان جاهلیت در آنجا سوگند می خوردند
دیوار کعبه، آنچه مابین رکن، زمزم و مقام قرار دارد. از آن جهت به این نام خوانده شده که مردم در آنجا اظهار شکستگی و فروتنی می کنند و با خشوع و خضوع دست به دعا برمی دارند. در زمان جاهلیت در آنجا سوگند می خوردند
شیر بس شیر بست از شیر گرفتن کودک، توت بس توت بست باز داشتن کرم ابریشم از خوردن برگ توت، شکستگی، گسستن دور شدن باز گرفتن طفل از شیر، زمان بازگرفتن کودک از شیر
شیر بس شیر بست از شیر گرفتن کودک، توت بس توت بست باز داشتن کرم ابریشم از خوردن برگ توت، شکستگی، گسستن دور شدن باز گرفتن طفل از شیر، زمان بازگرفتن کودک از شیر