جدول جو
جدول جو

معنی حضان - جستجوی لغت در جدول جو

حضان
(حُضْ ضا)
جمع واژۀ حاضن
لغت نامه دهخدا
حضان
(تَ مُ)
حضن. حضانت. حضون، درازتر گردیدن یکی از دو سر پستان گوسپند یا اشتر یا زن از دیگری. (از منتهی الارب). بزرگ بودن یک پستان از پستان دیگر. بزرگ بودن یک پستان، کلان تر بودن یکی از بیضۀ مرد از دیگری. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حبان
تصویر حبان
(پسرانه)
نام یکی از صحابه پیامبر (ص)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حنان
تصویر حنان
(پسرانه)
بخشاینده، از صفات خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حسان
تصویر حسان
(دخترانه و پسرانه)
زیبارویان، نیکوان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حضار
تصویر حضار
حاضرها، مقابل غایب ها، کسانی که در جایی حضور دارند، آماده ها، مهیاها، موجودها، شهرنشین ها، جمع واژۀ حاضر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حضانت
تصویر حضانت
پرستاری، پرستاری از کودک، دایگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حسان
تصویر حسان
خوبیها، نیکویی ها، جمع واژۀ حسن، حسن، جمع واژۀ حسنه، حسنه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حصان
تصویر حصان
ویژگی اسب نجیب و قوی، اسب نر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حزان
تصویر حزان
گوشه ای در دستگاه های سه گاه و چهارگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حصان
تصویر حصان
ویژگی زن پارسا و پاک دامن، ویژگی زن شوهردار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حنان
تصویر حنان
بخشاینده، بسیار مهربان، از نام های خداوند
فرهنگ فارسی عمید
(عِ رَ پَ)
بردن حق کسی: احضن بحقّی، برد حق مرا.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ حضن. اطراف. کران ها. کنارها. جوانب.
لغت نامه دهخدا
(تَ وُ)
حضن. در کنار گرفتن کودک را. پرورش دادن کودک را. پروردن بچه را. پروریدن طفل را. در کنار گرفتن کودک را و پرورش دادن او را. در بغل گرفتن صبی را. بچه پروردن، دایگی کردن. (دهار) (مهذب الاسماء) (تاج المصادر بیهقی). دایگی. تربیهالولد. (تعریفات جرجانی). پرستاری. و صاحب کشاف الفنون گوید: بکسر حاء حطی و ضاد معجمه، در لغت مصدر حضن الصبی است، یعنی کودک را پرورید، چنانکه در قاموس گفته و در شرع، پرورش دادن مادر یادایه یا غیر آنهاست کودک یا دوشیزه ای را که کودک باشد. کذا فی جامع الرموز. دایگی کردن و بچۀ غیری را شیر دادن. (از لطائف و کنز و منتخب، بنقل غیاث). دایگی و محافظت در تربیت و حفاظت. حضانت طفل (پسر یا دختر) در مدت دو سال شیرخوارگی با مادر است، در صورتی که بهمان شرایط که دیگران حاضر به نگهداری از طفل هستند او هم قانع باشد. و بعد از این تا سن هفت سالگی نیز حضانت مادر باقی است اگر طفل دختر باشد. در صورت مرگ پدر تا سن بلوغ طفل حق حضانت مادر باقی خواهد ماند اعم از اینکه طفل دختر باشد یا پسر:
این حضانت دید با صد رابطه
که بپروردم ورا بی واسطه.
مولوی.
، زیر بال گرفتن مرغ بیضه و جوجه را، دور کردن کسی را از کار. واداشتن کسی را از حاجت وی. (تاج المصادر بیهقی). دور کردن کسی را از کاری. باز داشتن. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(تَ یُ)
واداشتن کسی را از حاجت وی. (تاج المصادربیهقی). بازداشتن. (دهار) ، سر خود کارکردن بی دیگری، ولایت بر طفل و مجنون
لغت نامه دهخدا
تصویری از حضال
تصویر حضال
دارواش از گیاهان شیرینک
فرهنگ لغت هوشیار
این واژه در برهان آمده و آنندراج آن را پارسی دانسته به آرش خوراک پس مانده ساختار واژه تازی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حضاج
تصویر حضاج
خمیده پشت شکم گنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حضار
تصویر حضار
حاضران، حاضرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسان
تصویر حسان
بسیار نیکو و خوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنان
تصویر حنان
بخشایش، بخشودن و نامی از نامهای خدایتعالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلان
تصویر حلان
بره تو دلی، سوگند گشا، خون روا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصان
تصویر حصان
زن پارسا و پاکدامن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبان
تصویر حبان
جمع حب، دانه ها گویک ها گویه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حران
تصویر حران
تشنه، عطشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احضان
تصویر احضان
جمع حضن، کناره ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حضانت
تصویر حضانت
پرورش دادن کودکرا، دایگی کردن، بروردن
فرهنگ لغت هوشیار
در زیر بال گرفتن در برگرفتن، در دامن خود پروردن پروراندن، دایگی پرستاری (کودک) تیمار داشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حضانت
تصویر حضانت
((حِ نَ))
پرستاری، در کنار گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حسان
تصویر حسان
((حِ))
جمع حسن و حسناد، نیکوان، خوبرویان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حضار
تصویر حضار
((حُ ضّ))
جمع حاضر، حاضران در مجلس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حصان
تصویر حصان
((حِ))
اسب نجیب و نیرومند، اسب نر، اسب تکاور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حنان
تصویر حنان
((حَ))
رحمت، بخشایش، مهربانی
فرهنگ فارسی معین
پرستاری، تیمار، تیمارداری، خدمت، دایگی، زواری
فرهنگ واژه مترادف متضاد