حضارت شهرنشینی، اقامت در شهر، تمدن ادامه... شهرنشینی، اقامت در شهر، تمدن تصویر حضارت فرهنگ فارسی عمید
حضارت (تَ لُ) حاضر آمدن، حاضر کردن، مقیم شدن بشهر. مقیم بودن به حضر. اقامت کردن. مقابل بداوت ادامه... حاضر آمدن، حاضر کردن، مقیم شدن بشهر. مقیم بودن به حضر. اقامت کردن. مقابل بداوت لغت نامه دهخدا
حضارت ((حَ یا حِ رَ)) شهرنشینی، ساکن شدن در شهر ادامه... شهرنشینی، ساکن شدن در شهر تصویر حضارت فرهنگ فارسی معین
حضارت شهرنشینیمتضاد: چادرنشینی، تمدن، مدنیتمتضاد: بداوت، بدویت، بادیه نشینی ادامه... شهرنشینیمتضاد: چادرنشینی، تمدن، مدنیتمتضاد: بداوت، بدویت، بادیه نشینی فرهنگ واژه مترادف متضاد