جدول جو
جدول جو

معنی حصور - جستجوی لغت در جدول جو

حصور
تنگدل، ویژگی مردی که از آمیزش با زنان پرهیز کند یا به آن ها رغبت نکند، بخیل
تصویری از حصور
تصویر حصور
فرهنگ فارسی عمید
حصور
(حَ)
لقب یوحنا المعمدان. (اقرب الموارد). لقب یحیی بن زکریا. (ترجمان عادل). ان الله یبشّرک بیحیی مصدقاً بکلمه من الله و سیداً و حصوراً. (قرآن 39/3). چون از ازدواج خودداری میکرد
لغت نامه دهخدا
حصور
(حَ)
تنگدل. بخیل، ناقۀ تنگ سوراخ پستان. اشتر که سوراخ پستان بسته بود. (آنندراج) ، مردی که از آرامش با زنان پرهیز کند با قدرت. یا مرد بازداشته شدۀ از آرامش با زنان، یا آنکه به زن رغبت نکند. آنکه با وجود مردی به زن میل نکند. (غیاث). آنکه گاهی با زنی نزدیک نشده باشد. خویشتن دار. آنکه از زنان پرهیزد با توانائی. آنکه حاجتش نبود بزنان. (السامی فی الاسامی). پاکدامن. پارسا. (نصاب الصبیان). آنکه با زنان نزدیکی نکند. (مهذب الاسماء) (ترجمان عادل) ، مرد بریده شرم و خصیه برآورده، مرد ترسان، مرد بازایستندۀ از چیزی، مرد نهان دارندۀ راز. خوددار از حرام
لغت نامه دهخدا
حصور
(حُ)
دهی از دهستان ورزق بخش داران شهرستان فریدن. واقع در 11 هزارگزی باختر داران و یک هزارگزی شوسۀازنا به اصفهان. در دامنۀ کوه واقع است، و با آب وهوای سردسیر. سکنه 610 تن. آب آن از چشمه و قنات و محصول آن غلات، انگور، سردرختی. شغل اهالی زراعت. صنایع دستی آن جاجیم و قالیچه بافی. راه آن ماشین رو است. زیارتگاه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
حصور
تنگدل، بخیل
تصویری از حصور
تصویر حصور
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قصور
تصویر قصور
از کاری بازایستادن، واگذاشتن کاری از روی عجز و درماندگی، کوتاهی کردن
جمع واژۀ قصر، کاخها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محصور
تصویر محصور
ویژگی زمینی که دور آن دیوار کشیده شده، محاصره شده، منحصر، کنایه از اسیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حذور
تصویر حذور
حذر کننده، پرهیز کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حدور
تصویر حدور
نشیب، سراشیب، زمین گود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حصول
تصویر حصول
حاصل شدن، به دست آمدن، باقی ماندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصور
تصویر مصور
دارای تصویر، دارای شکل و صورت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حصون
تصویر حصون
حصن ها، قلعه ها، دژها، پناهگاه ها، جمع واژۀ حصن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حصیر
تصویر حصیر
فرشی که از نی یا برگ درخت خرما بافته شده است، بوریا
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
احاطه کرده شده. (از منتهی الارب). محاصره کرده شده. دربندان شده. احاطه شده. (ناظم الاطباء). به محاصره افتاده. حصاری کرده شده. (یادداشت مرحوم دهخدا). شهربندشده.
- محصور شدن، احاطه شدن. محاط گشتن. دربندان و شهربندان شدن.
- محصور کردن، احاطه کردن. فراگرفتن:
تگ او گر کند عجب نبود
وهم را در صمیم دل محصور.
مسعودسعد.
- محصور گردیدن، محصور گشتن. محصور شدن: یمین الدوله و قراچه بیگ و شهاب وزیر محصور گشتند. (تاریخ بخارا ص 30).
، محاطشدۀ از دیوارو حصار. (ناظم الاطباء). حصار کرده، بازداشته. (آنندراج). محبوس. نگهداشته شده:
فروریزی به خم خسروانی
نظر داری درو یکسال محصور.
منوچهری.
، مرد شکم گرفته که غائط در شکم وی حبس شده باشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). آن که شکم او قبض آورده. (آنندراج). شکم گرفته. الذی عسر علیه قضاء حاجته من دبر. (مهذب الاسماء). رجوع به حصر شود، بعیر محصور، شتری که بر پشت وی حصار بسته باشند. (منتهی الارب) ، (اصطلاح نجومی) کوکبی که در حصار است و آن را مضغوط خوانند. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به مضغوط شود، (اصطلاح فقهی) کسی که موفق به اجرای حج دسته جمعی نشود و از عمل به احکام حج محروم گردد: اگر محصور عمره بگرفته باشد هر چه ما گفتیم بکند و عمره فریضه باشد بر وی. (ترجمه النهایه طوسی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حصار
تصویر حصار
محاصره کردن، محصور کردن کسی یا سپاهی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصور
تصویر تصور
صورت و پیکر گردیدن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصور
تصویر خصور
جمع خصر، کمرها میان ها، گودی پاها، خانه های تازیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصول
تصویر حصول
حاصل شدن، بدست آمدن، پیدا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصون
تصویر حصون
قلعه ها، دژها مرد پرهیزگار مرد پرهیزگار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصیر
تصویر حصیر
بوریا، فرشی که از نی یا برگ درخت خرما بافته باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حضور
تصویر حضور
حاضر آمدن، شهود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقور
تصویر حقور
صاحب حق دارنده حق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسور
تصویر حسور
فرو ماندگی، آشکاری، دور نابینی از بیماری های چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزور
تصویر حزور
کودک نارسید (نابالغ) مرد ناتوان، کودک نارسید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبور
تصویر حبور
شاد شدن، شادمانه کردن شادی، فراخی، عیش شادی، فراخی، عیش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حذور
تصویر حذور
سخت پذیرنده، عظیم پرهیزنده، ترسناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محصور
تصویر محصور
احاطه کرده شده، شهر بند شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرور
تصویر حرور
حرارت، گرماها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محصور
تصویر محصور
((مَ))
محاصره شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قصور
تصویر قصور
کوتاهی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حصار
تصویر حصار
بارو، دیوار، پرچین، مرزبندی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حصیر
تصویر حصیر
بوریا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حضور
تصویر حضور
آمادگی، بودن، رودررویی، پیشگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تصور
تصویر تصور
انگارش، انگار، انگاشت، انگاره
فرهنگ واژه فارسی سره
بسته، تحدید، حصاردار، شهربند، محاصره، محدود
فرهنگ واژه مترادف متضاد