جدول جو
جدول جو

معنی حصلم - جستجوی لغت در جدول جو

حصلم
(حِ لِ)
خاک. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حصرم
تصویر حصرم
غوره، دانه های ترش و نارس انگور که هنوز نرسیده و شیرین نشده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صلم
تصویر صلم
در علم عروض اسقاط وتد مفروق از آخر جزء، چنان که از مفعولات، مفعو باقی بماند و به جای آن فع لن بگذارند و آن را اصلم می گویند، از بیخ و بن بریدن، کندن گوش یا بینی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حلم
تصویر حلم
بردبار شدن، بردباری کردن، بردباری، شکیبایی، صبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حلم
تصویر حلم
آنچه شخص در خواب می بیند، رؤیا
فرهنگ فارسی عمید
در علم عروض ویژگی پایه ای که در آن مفعولات یا فاعلاتن به فع لن تغییر یابد
فرهنگ فارسی عمید
(حَ لَ)
الاسدی. ابن فقعس بن طریف اسدی عدنانی. جدی جاهلی است. و گویند از پرگوئی بدین لقب خوانده شد. (اعلام زرکلی ص 214 از نهایهالارب نویری ص 192)
لغت نامه دهخدا
(تَ صا ف ف)
جق. (تاج المصادر بیهقی). تیز دادن یا خاص است به اسپ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، شکستن
لغت نامه دهخدا
(حَ لِ)
بعیر حلم، شتر بسیار کنه دار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُصَلْ لَ)
مرد گوش از بن بریده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بریده گوش. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
تیزدهنده. گوززننده. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
سنگریزه های خرد. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حَ صَ لَ)
یکی حصل، یعنی یک غورۀ خرما یا یک شکوفۀ زرد خرما. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حِ لِ)
خاک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ لَ)
پدر تمیم تابعی است. (منتهی الارب). واژه ی تابعی ریشه در پیروی دارد و در تاریخ اسلام به کسانی اطلاق می شود که از صحابه پیامبر تبعیت کردند و دانش و سنت ایشان را آموختند. این افراد نه تنها ناقلان حدیث بودند، بلکه بنیان گذاران اولیه مکاتب فقهی و تفسیری نیز محسوب می شوند. بسیاری از بزرگان دینی قرون اولیه، شاگردان مستقیم تابعین یا از شاگردان شاگردان آنان بودند.
لغت نامه دهخدا
(حَ لَ)
ستور خرد. (منتهی الارب). ستور خرد یا یک نوع کرم کوچک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَ لَ)
کوتاه گرداندام استوارخلقت. (منتهی الارب). دغه
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
گوش ازبن بریده. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). بریده گوش. (مهذب الاسماء). گوش بریده. (ناظم الاطباء). از بن بریده گوش، گویا مقطوع الاذن خلقی. ج، صلم. (آنندراج) (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(حَ صَ)
رجوع به ماحصل شود
لغت نامه دهخدا
(حِ لِ)
حثلب. عکر. خره. دردی روغن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
نعت فاعلی از حلم. محتلم. (منتهی الارب) ، بالغ. (منتهی الارب). خواب دیده. بجای مردان یا زنان رسیده. خود را شناخته. ج، حالمون. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حالم
تصویر حالم
پوشسبا (پوشسب احتلام)، بالیده برنا (بالغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلم
تصویر حلم
آهستگی، بردباری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصم
تصویر حصم
شکستن، تیز دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عصلم
تصویر عصلم
بند مشک
فرهنگ لغت هوشیار
بریدن از بن گوش یا بینی را بریدگی قطع (گوش و بینی)، اسقاط و تد وفعولات است مفعو بماند فع لن به جای آن بنهند و فع لن چون از مفعولات خیزد آن را اصلم خوانند
فرهنگ لغت هوشیار
غوره ساییده، خرمای خام خرمای نارس، انگور نارس غوره کنشتو غوره انگور انگور نارس
فرهنگ لغت هوشیار
گوش بریده گوش از بن بریده، وتد مفروق بودن جزو آخر فع لن چون از فاعلاتن خیزد آنرا اصلم خوانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصل
تصویر حصل
باز مانده، تلخدانه، غوره خرما گرد خرما شکوفه خرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصرم
تصویر حصرم
((حِ رِ))
غوره انگور، میوه نارس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اصلم
تصویر اصلم
((اَ لَ))
گوش بریده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حلم
تصویر حلم
((حُ))
آن چه در خواب بینند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حلم
تصویر حلم
((حِ))
بردباری کردن، بردباری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صلم
تصویر صلم
((صَ))
بریدگی، قطع (گوش و بینی)، در علم عروض اسقاط وتد مفعولات است، «مفمو» بماند. «فع لن» به جای آن بنهند و فع لن چون از مفعولات خیزد، آن را «اصلم» خوانند
فرهنگ فارسی معین
حوصله
فرهنگ گویش مازندرانی