جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با اصلم

اصلم

اصلم
گوش بریده گوش از بن بریده، وتد مفروق بودن جزو آخر فع لن چون از فاعلاتن خیزد آنرا اصلم خوانند
فرهنگ لغت هوشیار

اصلم

اصلم
در علم عروض ویژگی پایه ای که در آن مفعولاتُ یا فاعلاتن به فع لن تغییر یابد
فرهنگ فارسی عمید

اصلم

اصلم
گوش ازبن بریده. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). بریده گوش. (مهذب الاسماء). گوش بریده. (ناظم الاطباء). از بن بریده گوش، گویا مقطوع الاذن خلقی. ج، صُلم. (آنندراج) (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا

اثلم

اثلم
وادی کنار شکسته و رخنه شده، رخنه شده رخنه دار، شمشیر و نیزه که در آن رخنه شود، اثرم
فرهنگ لغت هوشیار

اصلی

اصلی
بنیادی بنیک، سرشتی منسوب به اصل. بنیادی، ذاتی مقابل عارضی وصلی
اصلی
فرهنگ لغت هوشیار