جدول جو
جدول جو

معنی حصباء - جستجوی لغت در جدول جو

حصباء
(حَ)
سنگریزه. (مهذب الاسماء) : عبدالقادر گیلانی را دیدند در حرم کعبه روی بر حصباء نهاده. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
حصباء
سنگریزه سنگریزه
تصویری از حصباء
تصویر حصباء
فرهنگ لغت هوشیار
حصباء
((حَ))
سنگریزه
تصویری از حصباء
تصویر حصباء
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حصاء
تصویر حصاء
سنگ ریزه، خرده سنگ، ریگ، حصیٰ، حصبا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حصبا
تصویر حصبا
سنگ ریزه، خرده سنگ، ریگ، حصاء، حصیٰ
فرهنگ فارسی عمید
(حَ)
تأنیث احدب. (معجم البلدان). مقابل قعساء. شجره حدباء، درخت خمیده، کار دشوار. (منتهی الارب). سختی. ج، حدب، ناقه حدباء، شتر ماده که استخوان سرین اوپیدا آمده باشد از بس لاغری. (منتهی الارب). آن ناقه که سرین وی پدید آمده بود از لاغری. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
ناقه نصباء، شتر مادۀ ایستاده سینه. (منتهی الارب) (از آنندراج). ماده شتر راست ایستاده سینه. (ناظم الاطباء). مرتفعهالصدر. (اقرب الموارد). ج، نصب، عنز نصباء، بز مادۀ ایستاده شاخ. (منتهی الارب) (از آنندراج). راست ایستاده شاخ. (از ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). گوسپندی که سروی او راست برآمده باشد. (از مهذب الاسماء). گوسپند راست شاخ. (دهار). تأنیث انصب است. (از اقرب الموارد). رجوع به انصب شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جماعه قصب. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) : اجمه قصباء، کثیرهالقصب. (اقرب الموارد) ، روئیدنگاه نی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، کلک. (منتهی الارب). سیبویه گوید: قصباء واحد و جمع است همچون حلفاء و طرفاء. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
تأنیث احقب، کوهچۀ دراز سر به آسمان که کمربندی از خاک گرداگرد وی باشد. او القاره الطویله التی فی وسطها تراب اعفر برّاق مع برقه سائره. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
تأنیث احطب. زن خشک لاغر و بدیمن. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
نعت مؤنث از حصن. پارسا زن. زن پارسا. (آنندراج). عفیفه. مستوره. مخدره، زن شوهردار
لغت نامه دهخدا
(حَ)
تأنیث احصد.
- درعی حصداء، زرهی تنگ حلقه و محکم بافته. (مهذب الاسماء).
- شجرۀ حصداء، درختی بسیاربرگ. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
زن بسته شرم. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
ماده خر تیزدهنده. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ)
جمع واژۀ حسیب
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ)
واحرباء و واحربی ̍، کلمه تأسف و تلهف است مانند یااسفی ̍. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حُ رَ)
جمع واژۀ حریب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
میخهای زره یا سر میخها در حلقۀ زره، پشت، گوشت پشت یا تندی مهرۀ پشت، زمین درشت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
نام شهر موصل. از آن جهت که مجرای دجله در آنجا کوژ و کژ میباشد. (معجم البلدان) (قاموس الاعلام ترکی). نام قلعه ای بموصل است. (ابن بطوطه)
لغت نامه دهخدا
(حَ صَ)
سنگهای ریزه
لغت نامه دهخدا
(حَ)
زمین درشت. ج، حزابی. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
جمع واژۀ حزباءه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
نفس. (اقرب الموارد). تن انسان. (غیاث). تن و روح دل. (منتهی الارب). روح دل و تن. (ناظم الاطباء). ج، حوباوات. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
ج صبا. بادهای برین. (از منتهی الارب) (قطر المحیط) ، مجازاً، تواناتر. بابقاتر. بادوام تر. دلیرتر: و صارد اثقل و اصبر علی النار منه. (ابن البیطار).
- امثال:
اصبر من الارض.
اصبر من الود علی الذل.
اصبر من جذل الطعان.
اصبر من حجی.
اصبر من حمار.
اصبر من قضیب.
الذهب ابقی الجواهر علی الدفن و اصبرها علی الماء. (میدانی).
هو اصبر علی السواف من ثالثهالاثافی
لغت نامه دهخدا
(نَ حَ پَ)
اصباء نجم، برآمدن ثریا. (منتهی الارب) (آنندراج). برآمدن ثریا ودندان. (تاج المصادر بیهقی). برآمدن ستاره. (زوزنی). برآمدن دندان. (زوزنی). اصباء سم و دندان و ستاره، برآمدن آن. (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
لغت نامه دهخدا
تصویری از اصباء
تصویر اصباء
چهره دیگر بخشیدن، دین گردانی
فرهنگ لغت هوشیار
کودکانه سری گرایش به کودکی کودکی میل کردن به کودکی و جوانی و بازی، کودکی طفلی طفولیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصبا
تصویر حصبا
سنگریزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصاء
تصویر حصاء
زن کل، سال بد، زن بد گام، باد بی گرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصداء
تصویر حصداء
زره نیکبافت، درخت پر برگ
فرهنگ لغت هوشیار
خور گرد آفتاب پرست از جانوران بژمره چلپاسه (گویش گیلکی) پنیرک آفتاب پرست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حدباء
تصویر حدباء
درخت خمیده و کار دشوار، سختی، زن کوژی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسباء
تصویر حسباء
جمع حسیب، والا گهران، شمارگران جمع حسیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصباء
تصویر قصباء
نیستان، بی کران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرباء
تصویر حرباء
((حَ))
آفتاب پرست
فرهنگ فارسی معین