جدول جو
جدول جو

معنی حشیه - جستجوی لغت در جدول جو

حشیه
(حَ شی یَ)
نعت مؤنث از حشی. تاسه برافتاده. حشیاء
لغت نامه دهخدا
حشیه
(حَ شی یَ)
بسترآکنده. توشک و نهالی آکنده بچیزی چون پنبه و پشم و جز آن. نهالی. (مهذب الاسماء) ج، حشایا، بالشچۀ زنان که بر پستان یا سرین بندند تا کلان نماید
رجوع به حشیه شود
لغت نامه دهخدا
حشیه
بر خوابه نهالین دوشک، بالشک بالش کوچکی که زنان بر سرین یا پستان نهند که بزرگ نماید
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حلیه
تصویر حلیه
زیور، زینت، پیرایه، صورت ظاهر انسان، هیئت انسان، چگونگی پیکر و رنگ چهره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حشوه
تصویر حشوه
امعا، روده ها، بد و پست از هر چیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حظیه
تصویر حظیه
زن برگزیده و عزیز در نزد شوهر، سوگلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حشره
تصویر حشره
هر یک از جانوران بندپا با سر، سینه، شکم و معمولاً بال و شاخک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحشیه
تصویر تحشیه
حاشیه زدن، حاشیه دوختن به جامه، حاشیه نوشتن بر کتاب، حاشیه نویسی
فرهنگ فارسی عمید
(مُ حَشْ شی یَ)
خرگوش تاسه برافکن سگان بدویدن: ارنب محشیه. (منتهی الارب). خرگوشی که سگان را در دویدن به تاسه افکند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
از ’ح ش ی’، دما بر کسی افکندن. (تاج المصادر بیهقی). تاسه برافتادن و سبب تاسه برافتادن شدن. (ناظم الاطباء) ، حاشیه بر جامه قرار دادن. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). آرایش کردن کنار جامه را با طراز و جز آن. (ناظم الاطباء) ، حاشیه کردن و حاشیه نوشتن. (آنندراج). نوشتن حاشیه بر کتاب. (ناظم الاطباء). تعلیق حاشیه بر کتاب. (اقرب الموارد) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عشیه
تصویر عشیه
شبانگاه بنروز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حشیب
تصویر حشیب
پشمینه جامه ستبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غشیه
تصویر غشیه
بیهوشی پرده پوشش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حظیه
تصویر حظیه
زن خوشبخت و گرامی در نزد شوهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمیه
تصویر حمیه
پرهیز، نگاهداری
فرهنگ لغت هوشیار
زینت زیور پیرایه، جمع حلی و حلی. یا حلیه انسانی. هیات ظاهری انسان و رنگ چهره وی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حشوه
تصویر حشوه
امعا، روده ها
فرهنگ لغت هوشیار
آگنیان کسانی که با باورهای گوناگون دین اسلام را آگنده اند چون خرد گرایان (معتزله) و رویگردانان (خوارج)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حشیف
تصویر حشیف
شندره: کهن جامه
فرهنگ لغت هوشیار
گیاه خشک، نباتیست که برروی زمین پهن نبوده و با ساق باشد و بحد ثمنش نرسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حشیم
تصویر حشیم
تهم، مهمانان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حفیه
تصویر حفیه
پا برهنگی، پا سودگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسیه
تصویر حسیه
مونث حسی: سهشی مونث حسی: امور حسیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حشره
تصویر حشره
جنبنده، خزنده، رونده، گزنده، پرنده
فرهنگ لغت هوشیار
پیشیاران نوکران، پیروان شکوه بزرگی آروند افرند ارفد، شرم، خشم، کمرویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاشیه
تصویر حاشیه
کناره، کرانه، کنار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشیه
تصویر اشیه
آک گوی تر (آک عیب) آک جوی تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحشیه
تصویر تحشیه
حاشیه نوشتن بر کتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحشیه
تصویر تحشیه
((تَ یِ))
نوشتن حاشیه بر کتاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حاشیه
تصویر حاشیه
((یِ))
کناره، کناره لباس، ناحیه و غیره، شرحی که بر کناره رساله یا کتاب نویسند، اطرافیان از اهل و عیال و خدمتگزاران، مصاحبان، همدمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حظیه
تصویر حظیه
((حَ یِّ))
زن گرامی دلارام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حشیش
تصویر حشیش
((حَ))
گیاه خشک، بنگ، سرشاخه های گل دار گیاه شاهدانه که پس از خشک کردن و آماده کردن به طرق مخصوص آن را به صورت جویدن یا تدخین مورد استفاده قرار می دهند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حشفه
تصویر حشفه
((حَ شْ فِ یا فَ))
ریشه های گیاه که پس از درو در زمین باقی ماند، قسمت انتهای قدامی آلت مرد که کمی حجیم تر از تنه می باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حاشیه
تصویر حاشیه
دامنه، کناره
فرهنگ واژه فارسی سره
تعلیقه نویسی، تکلمه نویسی، حاشیه نویسی
فرهنگ واژه مترادف متضاد