چیزی که دارای وجود خارجی است مثلاً رؤیاهایم به حقیقت مبدل شد، چیزی که با واقعیت سازگار است مثلاً من حقیقت را گفتم، سخن درست مثلاً حقیقت تلخ است، اصل و ذات هر چیز، صدق، راستی، درستی، به راستی، به درستی، مقابل مجاز، در علوم ادبی بیان کردن واژه ای در معنای حقیقی خود
چیزی که دارای وجود خارجی است مثلاً رؤیاهایم به حقیقت مبدل شد، چیزی که با واقعیت سازگار است مثلاً من حقیقت را گفتم، سخن درست مثلاً حقیقت تلخ است، اصل و ذات هر چیز، صدق، راستی، درستی، به راستی، به درستی، مقابلِ مجاز، در علوم ادبی بیان کردن واژه ای در معنای حقیقی خود
پیاز دشتی، گیاه علفی پایا با پیاز بزرگ و گل های کوچک و خوشه ای به رنگ سفید یا سفید مایل به خاکستری و برگ های دراز و نوک تیز که پیاز آن کاربرد دارویی دارد، پیاز موش، عنصل، اسقیل
پیازِ دَشتی، گیاه علفی پایا با پیاز بزرگ و گل های کوچک و خوشه ای به رنگ سفید یا سفید مایل به خاکستری و برگ های دراز و نوک تیز که پیاز آن کاربرد دارویی دارد، پیازِ موش، عُنصَل، اِسقیل
زردک صحرائی است و آنرا شقاقل بحذف اول نیز گویند. بهترین آن زرد و سطبر و سنگین باشد. قوت باه دهد. اگر زن آبستن بخود برگیرد، بچه بیندازد. (برهان) (هفت قلزم) (آنندراج). تخم گزر بیابانی. (بحر الجواهر). جزر بری. (تحفه). شقاقل. نهسک. نهشل. گندگیاه. خرس گیاه. شش قاقل. خزاب. زردک ریگی. شقیقل. گزر صحرائی. بهندی پهازکی کاجر. (الفاظ الادویه). و صاحب اختیارات بدیعی آرد: اشقاقل و شغاقل و شقاقل و ششاقل و شقیقل و هشفیقل نیز گویند و آن جزر اقلیطی است و بپارسی گزر بری گویند و بهترین وی ستبر بود و لون آن بزردی زند و به وزن هنگبین بود و طبیعت او جالینوس گوید گرم است در سیوم و گویند گرم است و خشک و گویند گرم است در دویم و خشک است در سیم و منفعت وی آن است که باه را زیاده کند و قضیب را قوت دهدو ادرار بول بکند و شیر زیاده کند و اگر زن بخود برگیرد، بچه بیندازد و ورق آن اگر بکوبند و بعسل بیامیزند و بر ریش خورنده نهند، پاک گرداند. اما شقاقل شربتی از وی سه درم بود و مضر بود شبش و مصلح وی عسل است و بدل جلقوزه با بوزیدان. و رجوع به شقاقل شود، لقب نجیب زادگان که هنوز شوالیه نشده بودند، لقب نجیب زادگان معمولی، معلم سواری، چابک سوار. (از دزی ج 1 ص 25) (لغت فرانسه بفارسی سعید نفیسی)
زردک صحرائی است و آنرا شقاقل بحذف اول نیز گویند. بهترین آن زرد و سطبر و سنگین باشد. قوت باه دهد. اگر زن آبستن بخود برگیرد، بچه بیندازد. (برهان) (هفت قلزم) (آنندراج). تخم گزر بیابانی. (بحر الجواهر). جزر بری. (تحفه). شقاقل. نهسک. نهشل. گندگیاه. خرس گیاه. شش قاقل. خزاب. زردک ریگی. شقیقل. گزر صحرائی. بهندی پهازکی کاجر. (الفاظ الادویه). و صاحب اختیارات بدیعی آرد: اشقاقل و شغاقل و شقاقل و ششاقل و شقیقل و هشفیقل نیز گویند و آن جزر اقلیطی است و بپارسی گزر بری گویند و بهترین وی ستبر بود و لون آن بزردی زند و به وزن هنگبین بود و طبیعت او جالینوس گوید گرم است در سیوم و گویند گرم است و خشک و گویند گرم است در دویم و خشک است در سیم و منفعت وی آن است که باه را زیاده کند و قضیب را قوت دهدو ادرار بول بکند و شیر زیاده کند و اگر زن بخود برگیرد، بچه بیندازد و ورق آن اگر بکوبند و بعسل بیامیزند و بر ریش خورنده نهند، پاک گرداند. اما شقاقل شربتی از وی سه درم بود و مضر بود شبش و مصلح وی عسل است و بدل جلقوزه با بوزیدان. و رجوع به شقاقل شود، لقب نجیب زادگان که هنوز شوالیه نشده بودند، لقب نجیب زادگان معمولی، معلم سواری، چابک سوار. (از دزی ج 1 ص 25) (لغت فرانسه بفارسی سعید نفیسی)
ششقافل. شقاقل. و آن گزر بری و زردک بیابانی است. گویند اگر زن آبستن بخود برگیرد بچه افکند و هشفیفل با هاء هوز نیز آمده است. و در فرهنگ دزی ج 1 ص 291 حشقیقل آمده است
ششقافل. شقاقل. و آن گزر بری و زردک بیابانی است. گویند اگر زن آبستن بخود برگیرد بچه افکند و هشفیفل با هاء هوز نیز آمده است. و در فرهنگ دزی ج 1 ص 291 حشقیقل آمده است
ریشه یکنوع درختی هندی. شقاقل و گزر صحرایی. (ناظم الاطباء). دارویی است. (مهذب الاسماء). زردک ریگی است و آن بیخی است پرگره با لزوجیت و اندک شیرینی، پروردۀ آن ملین طبع و مهیج باه، قاطع بلغم، مقوی کمر، مسخن گرده و معده. (منتهی الارب). گزر بیابانی است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). دوا که آن را ششقاقل گویند و آن زردک صحرایی است ستبر و سنگین و به زردی مایل می باشد و قوه باه دهد. (برهان) (آنندراج). شقاقل است. (تحفۀ حکیم مؤمن). حشفیفل. (یادداشت مؤلف). رجوع به شقاقل و شش کاکل شود
ریشه یکنوع درختی هندی. شقاقل و گزر صحرایی. (ناظم الاطباء). دارویی است. (مهذب الاسماء). زردک ریگی است و آن بیخی است پرگره با لزوجیت و اندک شیرینی، پروردۀ آن ملین طبع و مهیج باه، قاطع بلغم، مقوی کمر، مسخن گرده و معده. (منتهی الارب). گزر بیابانی است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). دوا که آن را ششقاقل گویند و آن زردک صحرایی است ستبر و سنگین و به زردی مایل می باشد و قوه باه دهد. (برهان) (آنندراج). شقاقل است. (تحفۀ حکیم مؤمن). حشفیفل. (یادداشت مؤلف). رجوع به شقاقل و شش کاکل شود