جدول جو
جدول جو

معنی حشقیقل - جستجوی لغت در جدول جو

حشقیقل(حَقَ)
لغتی از حشفیفل. رجوع به حشفیفل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شقاقل
تصویر شقاقل
(دخترانه)
گیاهی پایا با برگهای معطر و ریشه های ضخیم و خوراکی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شقاقل
تصویر شقاقل
زردک صحرایی، ریشۀ گیاهی از نوع هویج که از آن مربا تهیه می کنند، نهشل، هشفیفل، اشقاقل، گزربری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حقیقت
تصویر حقیقت
چیزی که دارای وجود خارجی است مثلاً رؤیاهایم به حقیقت مبدل شد،
چیزی که با واقعیت سازگار است مثلاً من حقیقت را گفتم،
سخن درست مثلاً حقیقت تلخ است،
اصل و ذات هر چیز، صدق، راستی، درستی، به راستی، به درستی، مقابل مجاز،
در علوم ادبی بیان کردن واژه ای در معنای حقیقی خود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشقاقل
تصویر اشقاقل
زردک صحرایی، ریشۀ گیاهی از نوع هویج که از آن مربا تهیه می کنند، نهشل، هشفیفل، شقاقل، گزربری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شقیقه
تصویر شقیقه
گیجگاه، کنار پیشانی، در طب قدیم درد نصف سر، خواهر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشقیق
تصویر تشقیق
شکافتن، شکافتن هیزم، سخن را به روشی نیکو درآوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حقیقی
تصویر حقیقی
واقعی، راستین، دارای وجود خارجی، مقابل مجازی، در علوم ادبی ویژگی واژه ای که در معنای اصلی خود به کار رفته است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشقیل
تصویر اشقیل
پیاز دشتی، گیاه علفی پایا با پیاز بزرگ و گل های کوچک و خوشه ای به رنگ سفید یا سفید مایل به خاکستری و برگ های دراز و نوک تیز که پیاز آن کاربرد دارویی دارد، پیاز موش، عنصل، اسقیل
فرهنگ فارسی عمید
(اِ قُ)
زردک صحرائی است و آنرا شقاقل بحذف اول نیز گویند. بهترین آن زرد و سطبر و سنگین باشد. قوت باه دهد. اگر زن آبستن بخود برگیرد، بچه بیندازد. (برهان) (هفت قلزم) (آنندراج). تخم گزر بیابانی. (بحر الجواهر). جزر بری. (تحفه). شقاقل. نهسک. نهشل. گندگیاه. خرس گیاه. شش قاقل. خزاب. زردک ریگی. شقیقل. گزر صحرائی. بهندی پهازکی کاجر. (الفاظ الادویه). و صاحب اختیارات بدیعی آرد: اشقاقل و شغاقل و شقاقل و ششاقل و شقیقل و هشفیقل نیز گویند و آن جزر اقلیطی است و بپارسی گزر بری گویند و بهترین وی ستبر بود و لون آن بزردی زند و به وزن هنگبین بود و طبیعت او جالینوس گوید گرم است در سیوم و گویند گرم است و خشک و گویند گرم است در دویم و خشک است در سیم و منفعت وی آن است که باه را زیاده کند و قضیب را قوت دهدو ادرار بول بکند و شیر زیاده کند و اگر زن بخود برگیرد، بچه بیندازد و ورق آن اگر بکوبند و بعسل بیامیزند و بر ریش خورنده نهند، پاک گرداند. اما شقاقل شربتی از وی سه درم بود و مضر بود شبش و مصلح وی عسل است و بدل جلقوزه با بوزیدان. و رجوع به شقاقل شود، لقب نجیب زادگان که هنوز شوالیه نشده بودند، لقب نجیب زادگان معمولی، معلم سواری، چابک سوار. (از دزی ج 1 ص 25) (لغت فرانسه بفارسی سعید نفیسی)
لغت نامه دهخدا
(حَ فِ)
ششقافل. شقاقل. و آن گزر بری و زردک بیابانی است. گویند اگر زن آبستن بخود برگیرد بچه افکند و هشفیفل با هاء هوز نیز آمده است. و در فرهنگ دزی ج 1 ص 291 حشقیقل آمده است
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ قُ / قِ)
ریشه یکنوع درختی هندی. شقاقل و گزر صحرایی. (ناظم الاطباء). دارویی است. (مهذب الاسماء). زردک ریگی است و آن بیخی است پرگره با لزوجیت و اندک شیرینی، پروردۀ آن ملین طبع و مهیج باه، قاطع بلغم، مقوی کمر، مسخن گرده و معده. (منتهی الارب). گزر بیابانی است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). دوا که آن را ششقاقل گویند و آن زردک صحرایی است ستبر و سنگین و به زردی مایل می باشد و قوه باه دهد. (برهان) (آنندراج). شقاقل است. (تحفۀ حکیم مؤمن). حشفیفل. (یادداشت مؤلف). رجوع به شقاقل و شش کاکل شود
لغت نامه دهخدا
(شَ قی قِ)
اشقاقل. (منتهی الارب). شقاقل است. (تحفۀ حکیم مؤمن) (از مخزن الادویه). رجوع به اشقاقل و شقاقل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شقیقه
تصویر شقیقه
درد نصف سر، گیجگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقاقل
تصویر شقاقل
نهشل زردک ریگی گزر دشتی از گیاهان ریشه گرز بری، شش شاخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشقیق
تصویر تشقیق
شکافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقیقت
تصویر حقیقت
چیزی که بطور قطع و یقین ثابت است، ثابت شدن
فرهنگ لغت هوشیار
حقیقت آمیغ فرهود راستی باور واور، آشکار روشن مونث حقیقی: آمیغی، درست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقیقی
تصویر حقیقی
راستین، راست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشقیل
تصویر اشقیل
یونانی تازی گشته پیاز موش پیاز دشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشقاقل
تصویر اشقاقل
از هندی زردک دشتی زردک ریگی مهر سلیمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ششقاقل
تصویر ششقاقل
بنگرید به شقاقل ریشه گرز بری، شش شاخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقاقل
تصویر شقاقل
((شَ قُ))
زردک صحرایی، گیاهیست از نوع هویج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شقیقه
تصویر شقیقه
((شَ قَ یا قِ))
خواهر، گیج گاه، کنار پیشانی، جمع شقائق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حقیقت
تصویر حقیقت
((حَ قَ))
راستی، درستی، اصل هر چیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حقیقی
تصویر حقیقی
((حَ))
واقعی، اصلی، راست و درست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تشقیق
تصویر تشقیق
((تَ))
شکافتن، نیک بشکافتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حقیقی
تصویر حقیقی
راستین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حقیقت
تصویر حقیقت
راستی، درستی، راستینه، راستینگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حقیقت
تصویر حقیقت
Truth
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از حقیقت
تصویر حقیقت
истина
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از حقیقت
تصویر حقیقت
Wahrheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از حقیقت
تصویر حقیقت
правда
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از حقیقت
تصویر حقیقت
prawda
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از حقیقت
تصویر حقیقت
真理
دیکشنری فارسی به چینی