معنی تشقیق - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با تشقیق
تشقیق
- تشقیق
- نیک بشکافتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). شکافتن هیزم را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). هیزم و جز آن شکافتن. (آنندراج) ، سخن را به نیکوروش بیرون آوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سخن را نیکو بیرون آوردن. (آنندراج). سخن را به نیکوترین مخرج بیرون آوردن و در حدیث ’تشقیق الکلام علیکم شدید’، ای التطلب فیه لیخرجه احسن مخرج. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تدقیق
- تدقیق
- باریک بینی، نیکو کوفتن -1 باریک اندیشیدن دقت کردن، باریک اندیشی باریک بینی غور رسی، جمع تدقیقات. دقت کردن
فرهنگ لغت هوشیار