جدول جو
جدول جو

معنی حسینکی - جستجوی لغت در جدول جو

حسینکی
(حُ سِ نَ)
دهی است از دهستان چاه کوتاه بخش برازجان شهرستان بوشهر. واقع در 36هزارگزی جنوب باختربرازجان و 2هزارگزی شوسۀ برازجان به بوشهر. ناحیه ای است واقع در جلگه. گرمسیر مالاریایی. دارای 202 تن سکنه میباشد. فارسی زبانند. از چاه مشروب میشود. محصولات آنجا غلات، خرما است. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حسینیه
تصویر حسینیه
(دخترانه)
خوب، نیکو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حسینی
تصویر حسینی
گوشه ای در دستگاه های شور و نوا، زیرکش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پینکی
تصویر پینکی
حالت بین خواب و بیداری، خواب سبک، چرت
پینکی زدن: چرت زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عینکی
تصویر عینکی
کسی که عینک به چشم می زند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حسینیه
تصویر حسینیه
مکانی برای برگزاری مراسم عزاداری، به ویژه عزاداری برای امام حسین، تکیه
فرهنگ فارسی عمید
(حُ سَ نی یَ)
خانه ای که مخصوص اقامۀ عزای حسین بن علی بن ابیطالب باشد، مسافرخانه هائی که در شهرها مخصوص زائران حسین سازند و جنبۀ انتفاعی ندارد
لغت نامه دهخدا
(بَ)
منسوبست به بسینه که قریه ای است از قرای مرو در دو فرسخی آن. (سمعانی). و رجوع به اللباب ص 135 و بسینه شود
لغت نامه دهخدا
(هََ لَ)
یکی از بنادر جنوبی کشور فنلاند و پایتخت آن کشور است و در حدود 395هزار تن سکنه دارد. (از فرهنگ امریکایی وبستر)
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
رجوع به احسبنی شود
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ)
شهری است از هندوستان، گرمسیر بر صحرا نهاده. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(حُ سِ جِ)
دهی است از دهستان دهق بخش نجف آباد شهرستان اصفهان 50هزارگزی شمال باختری نجف آباد. کنار راه نادرشاه به انوشیروان. جلگه. معتدل. سکنه 839 تن. زبان فارسی. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، انگور، سیب زمینی، صیفی، بادام، کتیرا. شغل اهالی زراعت. صنایع دستی زنان: کرباس بافی. راه فرعی. دبستان و یک کاروانسرای شاه عباسی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ / سِ قُ)
آقا حسینقلی، اصطلاحی است در موسیقی. رجوع به آهنگ شود
لغت نامه دهخدا
(حُ سِ عَ)
ده کوچکی است از دهستان میداود (سرگچ) بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز. ناحیه ای است واقع در 25هزارگزی جنوب باختری باغ ملک و سه هزارگزی خاور راه اتومبیل رو هفتگل به رامهرمز. دارای 25 تن سکنه میباشد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نی یَ)
از فرق شیعه و شعبه یی از طرفداران امامت ابومنصور که پس از او پسرش حسین بن ابی منصور را صاحب این مقام میشمردند. (مقالات اشعری ص 24) (خاندان نوبختی ص 254). ابن عبد ربه گوید: حسینیه شاخه ای از روافض هستند که از یاران ابراهیم اشتر بودند. اینان شبانه در کوچه های کوفه میگشتند و فریاد میزدند: ’یالثارات الحسین’. (عقد الفرید ج 2 ص 240)
از فروع فرقۀ زیدیه بودند که ائمه را چنین تعداد میکرده اند. 1- علی بن ابیطالب. 2- حسین بن علی. 3- زید بن علی بن حسین. 4- یحیی بن زید. 5- عیسی بن زید. 6- محمد بن عبدالله بن حسن. و بعد از محمد هر کس از آل رسول که مردم را به طاعت خدا بخواند امام میدانند. (الفرق بین الفرق 51-52) (خاندان نوبختی ص 254)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
نسبت به حسین که بطنی از طی باشند. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(حُ سِ)
دهی است از دهستان چهارایماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه. واقع در 17500گزی شمال خاوری قره آقاج و 21هزارگزی جنوب شوشۀ مراغه به میانه. ناحیه ای است کوهستانی معتدل مالاریایی. دارای 286 تن سکنه میباشد. ترک زبانند. از چشمه مشروب میشود. محصولات آنجا غلات، بزرک. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. صنایع دستی: جاجیم بافی است. راه مالرو است و در دو محل به فاصله یک هزارگز بنا شده که به نام حسینی بالا وپائین مشهور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ)
منسوب به حسین بن علی (سمعانی) سید حسینی، که از اولاد حسین بن علی (ع) باشد. سادات حسینی. همچون سادات حسنی، کنایت از آدم ساده و بی تکلف: راسته حسینی بی قید و شرط، یکی از اقسام انگور. (مجموعۀ مترادفات ص 51) ، ظرفی است که آن را از (چرم) بلغار و گاهی از چرم هم دوزند. (برهان قاطع). نوعی ظرف سفالین لعاب دار، یکی از دوازده مقام موسیقی. قسمی آواز. یکی از دو فرع مقامۀ اصفهان. نام پردۀ سرود. (شرفنامۀ منیری) (برهان). که آن را در آخر شب نوازند. (آنندراج) (غیاث اللغات) : و مغنیان هموم این قول را در پردۀ احزان حسینی بر آهنگ تیزی مخالف راست کرده که... (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ)
تیره ای از ایل بلوچ. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 93)
لغت نامه دهخدا
(حُ سِنی یَ)
دهی است از دهستان جراحی. بخش شادگان شهرستان خرمشهر واقع در 75هزارگزی شمال شادگان و سه هزارگزی باختری راه اتومبیل رو اهواز به بهبهان کنار رود خانه جراحی. ناحیه ای است واقع در دشت. گرمسیر. دارای 110 تن سکنه میباشد. فارسی و عربی زبانند. از رود خانه جراحی مشروب میشود. محصولات آنجا غلات است. اهالی به کشاورزی و حشم داری گذران میکنند. راه در تابستان اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
ابوداود سلیمان بن ایاس بسینی مروزی. وی به عراق سفر کرد و حدیث شنید. (از معجم البلدان). و رجوع به لباب الانساب ص 125 شود
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ زَ)
مورخ. او راست: ’تاریخ الامم الشرقیه القدیمه’ که در حیات مؤلف در مصر به سال 1892 میلادی چاپ شده است. (معجم المؤلفین)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نَ)
منسوب به حسنک: رسمهای حسنکی، رسمهای ظالمانه: رسمهای حسنکی را بردارند. (تاریخ بیهقی ص 36 و 402)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حسیکه
تصویر حسیکه
خار پشت، کینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسینیه
تصویر حسینیه
خانه ای که مخصوص اقامه عزای حسین بن علی ابیطالب علیه السلام باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیوکی
تصویر سیوکی
زمختی عفوصت طعم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سینیک
تصویر سینیک
فرانسوی سگ گرا
فرهنگ لغت هوشیار
یازدهمین دوره از ادوار دوازده گانه ملایم موسیقی ایرانی که معرف یک دستگاه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عینکی
تصویر عینکی
آنکه عینک بچشم می زند کسی که عادت به عینک زدن دارد
فرهنگ لغت هوشیار
حالتی که برای شخص خواب گرفته - نشسته یاایستاده - دست دهد که سرش پیاپی فرود آید از خواب و سپس از خواب جهد و سر راست کند چرت سنه: افتاد همچو جوز مقشر بگاه چرت از آستین و پاچه تنبان پینکی. (آنند. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
((حُ س ِ یِ))
محلی است که مراسم عزاداری حضرت سیدالشهدا حسین بن علی (ع) در آن جا برگزار می شود، تکیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پینکی
تصویر پینکی
چرت، خواب سبک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیوکی
تصویر سیوکی
((سُ))
زمختی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عینکی
تصویر عینکی
آن که عینک به چشم می زند، آن که عادت به استفاده از عینک دارد
فرهنگ فارسی معین