- حساکه
- عداوت، کینه، دشمنی
معنی حساکه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سونش: سوهان زدن، سبوس جو، ساو ساوه (زر سوده سیم سوده)، پست
جمع حسکل، جانور بچگان
خشم، کینه، دشمنی، تباهیده، آب کم
مونث حساس: قوای حساسه
کرویای دشتی دست از دروغزن بکش و نان مخور - با کرویا و زیره و آویشنش (ناصر خسرو)
رشک، بد خواهی
پایگاه یافتن نیک گهری
خار پشت، کینه
سونش آن چه بیفتد از سودن چیزی کف دریا از آبزیان کف دریا
بافتن بافندگی جولاهی، خرامیدن
زفتی (بخیلی)
جمع حائک، بافندگان دندان