حسابگر کسی که حساب همه چیز را نگه می دارد و نفع و ضرر هر کاری را می سنجد ادامه... کسی که حساب همه چیز را نگه می دارد و نفع و ضرر هر کاری را می سنجد تصویر حسابگر فرهنگ فارسی عمید
حسابگر شمارگر کسی که همه جوانب امور را دقت کند و بسنجد: (حسابگر ماهری است) ادامه... شمارگر کسی که همه جوانب امور را دقت کند و بسنجد: (حسابگر ماهری است) تصویر حسابگر فرهنگ لغت هوشیار
حسابگر ((~. گَ)) کسی که همه جوانب امور را دقت کند و بسنجد ادامه... کسی که همه جوانب امور را دقت کند و بسنجد تصویر حسابگر فرهنگ فارسی معین
حسابگر حسیب، کاسب، مقتصد، منطقیمتضاد: غیرمنطقی، حسابدان، شمارشگر، محاسب، زرنگ، سودجومتضاد: ولخرج، محتاط، دوراندیش ادامه... حسیب، کاسب، مقتصد، منطقیمتضاد: غیرمنطقی، حسابدان، شمارشگر، محاسب، زرنگ، سودجومتضاد: ولخرج، محتاط، دوراندیش فرهنگ واژه مترادف متضاد