حسابگر حسابگر حسیب، کاسب، مقتصد، منطقیمتضاد: غیرمنطقی، حسابدان، شمارشگر، محاسب، زرنگ، سودجومتضاد: ولخرج، محتاط، دوراندیش فرهنگ واژه مترادف متضاد
حساب گر حساب گر محاسب. حاسب. حَسّاب، کنایت از انسان محتاط و دوراندیش، فال بین. فالگو یا نوعی از آنان. رمال لغت نامه دهخدا