جدول جو
جدول جو

معنی حزات - جستجوی لغت در جدول جو

حزات
(حُ)
جمع واژۀ حازی
لغت نامه دهخدا
حزات
(حَ)
یکی حزا. رجوع به حزا شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حیات
تصویر حیات
حیه ها، زنده ها، مارها، افعی ها، جمع واژۀ حیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حمات
تصویر حمات
حامی ها، پشتیبان ها، حمایت کننده ها، اولاد حام بن نوح، جمع واژۀ حامی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حزان
تصویر حزان
گوشه ای در دستگاه های سه گاه و چهارگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غزات
تصویر غزات
جنگ کردن با کافران در راه خدا، غزا، برای مثال به یک غزات قریب هزار پیل آورد / وزآن گرفته به یک حمله سیصد و پنجاه (فرخی - ۳۴۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حزام
تصویر حزام
تنگ اسب، هرچه با آن چیزی را می بندند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حیات
تصویر حیات
زیستن، زنده بودن، مقابل ممات، زندگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حرات
تصویر حرات
حره ها، عناوینی برای زنان و دختران پادشاهان، زنان بزرگ و شریفا، زنان آزاد، جمع واژۀ حره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حزار
تصویر حزار
کسی که مقدار محصول مزرعه یا میوۀ درختی را تخمین و برآورد می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حبات
تصویر حبات
حبه ها، یک دانه ها، یک حب ها، جمع واژۀ حبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غزات
تصویر غزات
غازی ها، مجاهدان، جنگجویان، کسانی که در راه خدا با دشمنان دین می جنگند، جمع واژۀ غازی
فرهنگ فارسی عمید
(حُ)
جمع واژۀ حامی. رجوع به حماه و حامی شود
لغت نامه دهخدا
(حَمْ ما)
جمع واژۀ حمّه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به حمه شود
لغت نامه دهخدا
(حَبْ با)
جمع واژۀ حبه: چون مرغ در التقاط حبات ایشان را به منقارنقار برمیچیدند. (ترجمه تاریخ یمینی چاپی ص 350)
لغت نامه دهخدا
(حُ)
تراشه از هر چیزی. (معجم البلدان). و ریزۀ آن. (منتهی الارب). خراشۀ هرچیز، یعنی آنچه به حک از چیزی فروریزد، آنجای که پادشاهان به کسی جدا کرده دهند مانند التمغا. (منتهی الارب). اقطاع
لغت نامه دهخدا
(حُ)
ابن یزید بن علقمه بن جری بن سفیان بن مجاشع دارم دارمی مجاشعی... ابن اسحاق و ابن کلبی او را در وفد بنی تمیم که به نزد پیغمبر آمدند برشمردند. ابن هشام گوید: او است که گفت:
لعمر ابیک فلاتکذبن
لقد ذهب الخیر الا قلیلاً
لقد فتن الناس فی دینهم
و ابقی ابن عفان شراً طویلاً.
ابن عبدالبر از ابن اسحاق و ابن الکلبی نقل کرده است که: پیغمبر میان معاویه و حتات صیغۀ برادری خواند. پس حتات در زمان خلافت معاویه درگذشت و معاویه ارث وی را به برادری برد. پس فرزدق شعری در این باره بسرود. ابن هشام داستان شعر فرزدق را دگرگونه آورده گوید حتات در جنگها با معاویه می بود و چون از یک جنگ بازگشت و جوائزی دریافت پس از اندک مدت درگذشت و معاویه ارث او برگرفت و فرزدق قصیده ای در این موضوع بسرود. دارقطنی در المؤتلف و از طریق او ابوعمر از روایت نصر بن علی از اصمعی از حارث بن عمیر از ایوب نقل کند که حتات با جاریه بن قدامه و احنف بن قیس بر معاویهوارد شدند. پس به آن دو تن هر یک صدهزار درم و به حتات هفتادهزار درم جائزه داد، پس آن دو حتات را از تفاوت خبر دادند. حتات نزد معاویه شد و گفت: مرا در بنی تمیم مفتضح ساختی، آیا حسب من عالی نیست ؟ یا مسّن نیستم ؟ یا در میان طائفه فرمانروا نیستم ؟ معاویه گفت: چرا؟ حتات گفت: چرا از من کاستی ؟ گفت: ایشان علوی مذهب بودند و من دینشان را خریداری کردم، و تو را به دین خود واگذاشتم. حتات گفت: خواهش دارم دین مرا خریداری کن. پس معاویه سی هزار درم دیگر بدو داد، و پس از چندی درگذشت و معاویه ارث او برد، و فرزدق آن قصیده بسرود:
ابوک و عمی یا معاوی اورثا
تراثاً فتختار التراث اقاربه
فما بال میراث الحتات اکلته
و میراث حرب جاء ذلک أکثره.
پس معاویه حق فرزدق بداد. ولیکن ابوعمر گفته است که: حتات فرزندانی به نام عبدالله و عبدالملک و جز آنها داشت، و بنی حتات موالی بنی امیه شدند. عسقلانی گوید: باید دقت کرد که این موضوع با بردن معاویه ارث او را چگونه جمع شود؟ رجوع به الاصابه ج 1 ص 325 و 326 و حاشیۀ البیان و التبیین ج 2 ص 186 و قاموس الاعلام ترکی شود. در عقدالفرید چ محمدسعید العریان ج 3 ص 298 و تنقیح المقال و در حاشیۀ امتاع الاسماع ص 435 از ابن هشام و ابن کثیر و طبری نام او را حباب آورده اند. و رجوع به حباب بن یزید شود
ابن عمرو انصاری برادر ابوسیر. صحابیست. و بعضی نام او را حباب بن عمرو گفته اند. رجوع به حباب بن عمرو شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
آوازها. غوغا. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
جمع واژۀ بازی. (یادداشت بخط دهخدا). بزاه. رجوع به بزاه شود
لغت نامه دهخدا
(حَ زَ نَ)
رجوع به حزنه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از حیات
تصویر حیات
عمر، زیست، زندگانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمات
تصویر حمات
جمع حامی پشتیبانان نگهدارندگان نگهبانان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غزات
تصویر غزات
کشش و جنگ با دشمن دین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزار
تصویر حزار
دید زن، تخمین زننده، اندازه کننده، برآورد کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزام
تصویر حزام
باربند، کسی که بار بندد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزامت
تصویر حزامت
هوشش هوشمندی، دور اندیشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حتات
تصویر حتات
آوازها، غوغا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حدات
تصویر حدات
زغن، جمع حدا حدا حد آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبات
تصویر حبات
جمع حبه، برزها تخمک ها جمع حبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزاء
تصویر حزاء
منجم، ستاره شناس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیات
تصویر حیات
((حَ))
زنده بودن، زندگانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حزام
تصویر حزام
((حِ))
هر چه که به آن چیزی را ببندند، تنگ اسب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حزار
تصویر حزار
((حَ زّ))
کسی که مقدار محصول زمین یا میوه درختی را تخمین زند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غزات
تصویر غزات
((غَ))
با دشمن دین جنگیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حیات
تصویر حیات
زندگی
فرهنگ واژه فارسی سره