جدول جو
جدول جو

معنی حزابیه - جستجوی لغت در جدول جو

حزابیه
(حَ یَ)
کوتاه درشت اندام. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خزانیه
تصویر خزانیه
شعری که در وصف خزان و آنچه مناسب آن است گفته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حنابله
تصویر حنابله
حنبلی، یکی از چهار مذهب اهل سنت که اساس آن اجتناب از قیاس، تاویل و بدعت است، این مذهب با استیلای طایفۀ وهابی به صورتی تازه در حجاز رواج یافت، هر یک از پیروان این مذهب
فرهنگ فارسی عمید
(حَ)
جمع واژۀ حزواره. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
یکی از ملوک سریانی. در 876 ق . میلادی که ابن عدادی را از تاج و تخت محروم کرده و ممالک او را به ضبط خویش آورد و بر یهود و اسرائیل استیلا یافت و شهرهای آنان را ویران ساخت و پس از مظالمی بسیار در 833 قبل از میلاد درگذشت. (قاموس الاعلام ترکی). و در قاموس کتاب مقدس آرد: حزائیل (به معنی خداوند می بیند) یکی از مباشرین بر سنگ فرش سلطنتی بود در ارام چنانکه خداوند ایلیای نبی را امر فرمود که او را به پادشاهی ارام مسح فرماید (اول پادشاهان 19:15) و چون این مطلب برای ایلیا دست نداد الیشاع نبی که پیغمبر بعد از ایلیا بود او را مسح فرمود. تفصیل این مقال آنکه ابن هدد ملک ارام مریض شده و بدان واسطه حزائیل که یکی ازگماشتگان ملک بود کس به نزد الیشاع نبی فرستاد تا مگر احوال ابن هدد را کشف نماید و نبی مزبور فرمود که ابن هدد خواهد مرد و حزائیل بجایش بر تخت سلطنت خواهد نشست لکن نسبت به اسرائیلیان مرتکب شرارت و ناپاکی خواهد گردید، اما چون حزائیل این مطلب را شنید از افعال و اعمالی که نبی به وی نسبت داده بود سخت متنفر گردید. و پس از آن ابن هدد مقتول و حزائیل بر تخت شهریاری مستقر گردید (دوم پادشاهان 8:7-15) پس از آن با بنی اسرائیل و بنی یهودا مطابق فرمایش نبی مر قوم اعلان حرب داد (دوم پادشاهان 10:32) جت را مفتوح ساخت و عزم خود را برای تسخیر اورشلیم جزم نمود. بنابراین شهریار یهودا ارمغان شایانی به وی گسیل کرده بدین واسطه این مهم در عهد تعویق افتاد (دوم پادشاهان 12:18) و مدت 46 سال سلطنت نموده و درگذشت و پسرش ابن هدد بر تخت شهریاری برآمده تمام املاک پدر را از دست داد. (دوم پادشاهان 13:25) (قاموس کتاب مقدس ص 319)
لغت نامه دهخدا
(حِ ءَ)
زمین درشت. ج، حزباء. حزابی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ قِ لَ)
حزاقلۀناس، فرومایگان از مردم. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جمع واژۀ حذمور: اخذه بحزامیره، گرفت تمام آن را. (منتهی الارب). رجوع به حذافیر شود
لغت نامه دهخدا
(حَبْ با نی یَ)
قریه ای از کوفه. و بروزگار زیاد بن ابیه، زیاد بن خراس العجلی یکی از خوارج با جمعی از آن طائفه با اهل کوفه جنگ کردند و هزیمت بر کوفیان افتاد و جماعتی از مردم کوفه کشته شدند. (معجم البلدان). حبانیه اکنون اردوگاه لشکریان انگلیس در عراق عرب است. و نزدیک آن محل اصطخر حبانیه را برای اندوختن آب فرات ساخته اند، که هنگام طغیان در آن جمع کنند و هنگام تابستان به نهر برمی گردانند. و آن بزرگترین انبار آب در خاور نزدیک است
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جمع واژۀ حبّور. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حُ شی یَ)
عقاب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ بِ لَ)
جمع واژۀ حنبلی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَ ری یَ)
مؤنث حواری. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به حواری شود، حضریه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حِ ری یَ)
فریضۀ مشترکه. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حَ سی یَ)
مؤنث حماسی. رجوع به حماسی شود
لغت نامه دهخدا
(حَکْ کامی یَ)
نام نخلستانی به یمامه بنوحکام را. و بنوحکام بطنی است از بنی عبید بن ثعلبه
لغت نامه دهخدا
(حَ وِ رَ)
جمع واژۀ حزوره و حزور. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
ریگی است که بدانجا گیاه حابی روید
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رسیدن کاری به کسی که او را (سخت) اندوهناک کند. (منتهی الارب). کاری رسیدن. (تاج المصادر بیهقی)
دزدی کردن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(حُ بی یَ)
نام دو قریه است به مصر که یکی از آن دو را منستریون نیز نامند، و آن از کورۀ شرقیه است. و دیگری را منزل نعمه نیز خوانند و آن نیز شرقیه است. (معجم البلدان ج 3 ص 206)
لغت نامه دهخدا
(حِ بی یَ)
منسوب است به حساب و بعضی گفته اند تخلص شاعریست. (غیاث) (آنندراج) : و اگر نقصانی و کسری در مالیات دیوان به جهتی از جهات حسابیه بهم رسد... (تذکرهالملوک ص 6). وزیر اصفهان از قرار اسناد حسابیه که برقم وزیر دیوان اعلی... (تذکرهالملوک ص 15)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
کوتاه درشت اندام. حزاب. (منتهی الارب) ، جمع واژۀ حزباءه. (منتهی الارب) ، جمع واژۀ حزب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حُ بَ)
اسم است از حزب. رجوع به ابوحزابه شود. و این کلمه در التاج (ص 201) بصورت ’ابن حزابه’ آمده و در حاشیه تصحیح شده است
لغت نامه دهخدا
(حُ بَ)
ابن نعیم بن عمرو بن مالک بن ضیب ضبابی. در سال تبوک اسلام آورد. یکی از نوادگانش از پدرانش از او روایت دارد که ’لاخطه لاحد علی احد فی دارالعرب الا علی نخل ثابت او عین جاریه او بئر معموره...’ و حدیث دیگر نیز دارد. (الاصابه قسم 1 ج 2 ص 6) (قاموس الاعلام ترکی)
سلمی، مکنی به ابوقطن. یحیی بن سعید در مغازی از او یادکرده است که در وفد بنی سلیم بود و شعری از عباس بن مرداس درباره او آورده است. (الاصابه قسم 1 ج 2 ص 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حزابی
تصویر حزابی
کوتاه درشت اندام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرابیه
تصویر حرابیه
چای تازی
فرهنگ لغت هوشیار
مونث خطابی: راستنمود، نام یکی از شاخه های هفت پیشوایی از پیروان ابوالخطاب محمد بن ابی زینب اجدع کوفی که می گفت آدمی پس از رسیدن به پیامبری خدا می گردد. آنان جعفر صادق ع را نیز خدا می دانستند
فرهنگ لغت هوشیار
درختچه ای از تیره خلنگ ها که در زمینهای سخت میروید. در چین و آمریکای شمالی و قفقاز و هندوستان فراوان است و بعنوان گل زینتی در باغها نیز کاشته میشود. گلهایش سفید و یا قرمز است ازلیا اچالیه
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته زولبیا شیرینیی است که آمیختن ماست کیسه انداخته (آب گرفته) با نشاسته و ریختن این مواد در روغن کنجد داغ بوسیله قیفی مخصوص و پختن در روغن مذکور و سپس انداختن آن در شیره شکر درست کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبابچه
تصویر حبابچه
حباب کوچک. یا حبابچه های ریوی. خانه های شش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجابگه
تصویر حجابگه
جای پوشیده خلوت
فرهنگ لغت هوشیار
نام پیروان منصور حلاج پی زوای پارسی که خلش خدا را در تن او باور داشتند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صهابیه
تصویر صهابیه
ملخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حماسیه
تصویر حماسیه
مونث حماسی: اشعار حماسیه، جمع حماسیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صحابیه
تصویر صحابیه
مونث صحابی زنی که درک صحبت رسول ص را کرده، جمع صحابیات
فرهنگ لغت هوشیار