- حزاء
- منجم، ستاره شناس
معنی حزاء - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
برابر، جا، روبه روی، برابری برابرانه مقابل برابر روبروی رویاروی قبال، سبب زندگانی یا سبب فراخی عیش و افزونی آن یا به ازاء. عوض بجای. یا در ازاء. بجای عوض بدل
پاداش، سزا، عوض نیکی یا بدی، بخشیدن، یافتن، سزا کیفر پاداش دانسته که در پارسی کیفر با پاداش برابر نیست پاداش پاسخ کار نیک است و کیفر پاسخ کاربد شیان پاد افراه پاد افراس، جمع جزیه، پارسی تازی گشته گزیت ها -1 مکافات سزای عمل کسی را دادن، پاداش پاداشن پاداشت، کیفر پادافره. یا جزاء (جزای) سیئه. پاداش بدی
راندن سوق، زجر کردن، و راندن شترانرا بسرود و آواز، سرود ساربان برای راندن اشتران زجر کردن، و راندن شتران را بسرود و آواز، سرود و آواز ساربانان برای راندن شتران
شادیدن شادمانی، چنگ در زدن، باز داشتن چیستان گویی
نام کوهی است در شمال مکه در یک فرسنگی آن مشرف به منی و حضرت رسول (ص) پیش از بعثت بسیار به آن کوه عبادت میکردند و نخستین وحی در آنجا به آن حضرت نازل شد
برابر، مقابل روبرو، تیز رو، گذران، بران روبرو شدن، برابر شدن، رویاروی بودن، برابر روبرو، (بحذاء منزل وی نزول کرد)، کفش، نعل، سم ستوران، جمع احذیه
نوشاک، شوربا
باربند، کسی که بار بندد
دید زن، تخمین زننده، اندازه کننده، برآورد کننده
پا پیروس، لوئی
داستان گفتن باز گفت
زن کل، سال بد، زن بد گام، باد بی گرد
شرمساری خجلت. توضیح انحصار نفس است در وقت استشمار از ارتکاب قبیح به جهت احتراز استحقاق ندمت
تنگ اسب، هرچه با آن چیزی را می بندند
سنگ ریزه، خرده سنگ، ریگ، حصیٰ، حصبا
گوشه ای در دستگاه های سه گاه و چهارگاه
ماتم، مصیبت، سوگواری، شکیبایی درتازی، سوک درفارسی سختی، سال سخت، باران تند شکیبایی کردن، شکیبایی در مصیبت، سوگواری تعزیت، سوگ ماتم
بیدین کش بیدین بر انداز جنگنده بسیار غزو کننده بسیار جنگنده
افزایش دهنده، افزودن
((حَ))
فرهنگ فارسی معین
شرمساری، خجلت
حیاء را خوردن و آبرو را قی کردن: کنایه از بسیار گستاخ و وقیح و بی حیا بودن
حیاء را خوردن و آبرو را قی کردن: کنایه از بسیار گستاخ و وقیح و بی حیا بودن
کسی که مقدار محصول مزرعه یا میوۀ درختی را تخمین و برآورد می کند
آهو دوستک (گویش شیرازی)