سیستانی. یکی از سرکردگان استاذسیس است. وی هنگامی که در سال 150 هجری قمری علیه دربار عباسی در خراسان قیام کرد حریش را بر بخشی از سپاه خویش امارت داد و او شجاعتها از خویش بنمود. رجوع به الکامل ابن اثیر ج 5 ص 280 و استاسیس و خازم شود
سیستانی. یکی از سرکردگان استاذسیس است. وی هنگامی که در سال 150 هجری قمری علیه دربار عباسی در خراسان قیام کرد حریش را بر بخشی از سپاه خویش امارت داد و او شجاعتها از خویش بنمود. رجوع به الکامل ابن اثیر ج 5 ص 280 و استاسیس و خازم شود
بر یکدیگر برآغالیدن شکره. (زوزنی). برافزولیدن قوم و سگ بر یکدیگر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تحریش میان قوم یا سگان، برانگیختن آنان به یکدیگر. (از قطر المحیط). تحریش میان قوم،برانگیختن و دشمنی افکندن میان آنان و همچنین است میان سگان. (از اقرب الموارد). برغلانیدن و فساد انداختن میان مردم و در هم انداختن سگان را. (آنندراج)
بر یکدیگر برآغالیدن شکره. (زوزنی). برافزولیدن قوم و سگ بر یکدیگر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تحریش میان قوم یا سگان، برانگیختن آنان به یکدیگر. (از قطر المحیط). تحریش میان قوم،برانگیختن و دشمنی افکندن میان آنان و همچنین است میان سگان. (از اقرب الموارد). برغلانیدن و فساد انداختن میان مردم و در هم انداختن سگان را. (آنندراج)
علی بن احمد، مکنی به ابوالحسن، فاسی مالکی فقیه. در هنگام حج به مکه در 1145 هجری قمری درگذشت. او راست: ’شرح شفا’ از قاضی عیاض. ’شرح منظومۀ ذکری’ در مصطلح الحدیث. ’شرح موطاء’ از مالک. ’مختصر الاصابه’ از ابن حجر. مختصر ’نفح الطیب’ مقری. (هدیه العارفین ج 1 ص 766)
علی بن احمد، مکنی به ابوالحسن، فاسی مالکی فقیه. در هنگام حج به مکه در 1145 هجری قمری درگذشت. او راست: ’شرح شفا’ از قاضی عیاض. ’شرح منظومۀ ذکری’ در مصطلح الحدیث. ’شرح موطاء’ از مالک. ’مختصر الاصابه’ از ابن حجر. مختصر ’نفح الطیب’ مقری. (هدیه العارفین ج 1 ص 766)
پریشان، بباد داده فرو فشانده بیفشانده: زلف پریش جعد پریش، در ترکیب معنی (پریشنده) و (پریشان کننده) دهد: خاطر پریش لغو پریش خاک پریش. پریشان در حال پریشانی در حال پریشیدن، ژولیده آشفته بهم برآمده پشولیده بشوریده در هم و بر هم آشفته وژگال آلفته، پراکنده پریشیده پراشیده پریش متفرق متشتت، سر گردان سرگشته دلتنگ مضطرب متوحش بیحواسی بد حال محزون، تهی دست تنگدست بی چیز فقیر بی بضاعت. یا بخت پریشان. بخت بد طالع بد تقدیر ناسازگار. یا حدیث پریشان. داستان و کلام پراکنده و بی اساس. یا خواب پریشان. خواب آشفته و در هم و بر هم. یا سخن پریشان. سخن بیهوده کلام بی ترتیب گفتار نامربوط
پریشان، بباد داده فرو فشانده بیفشانده: زلف پریش جعد پریش، در ترکیب معنی (پریشنده) و (پریشان کننده) دهد: خاطر پریش لغو پریش خاک پریش. پریشان در حال پریشانی در حال پریشیدن، ژولیده آشفته بهم برآمده پشولیده بشوریده در هم و بر هم آشفته وژگال آلفته، پراکنده پریشیده پراشیده پریش متفرق متشتت، سر گردان سرگشته دلتنگ مضطرب متوحش بیحواسی بد حال محزون، تهی دست تنگدست بی چیز فقیر بی بضاعت. یا بخت پریشان. بخت بد طالع بد تقدیر ناسازگار. یا حدیث پریشان. داستان و کلام پراکنده و بی اساس. یا خواب پریشان. خواب آشفته و در هم و بر هم. یا سخن پریشان. سخن بیهوده کلام بی ترتیب گفتار نامربوط
گیاهی است دارای ساقه های کوتاه و نوک تیز، در بیشتر کوههای ایران میروید، ریشه آنرا پس از خشک کردن آرد کنند و برای چسباندن کاغذ و چیزهای دیگر بمصرف رسانند
گیاهی است دارای ساقه های کوتاه و نوک تیز، در بیشتر کوههای ایران میروید، ریشه آنرا پس از خشک کردن آرد کنند و برای چسباندن کاغذ و چیزهای دیگر بمصرف رسانند