جدول جو
جدول جو

معنی تحریش

تحریش((تَ))
فتنه انگیختن، چند نفر را به هم انداختن
تصویری از تحریش
تصویر تحریش
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با تحریش

تحریش

تحریش
برانگیختن، فتنه انگیزی کردن، چند نفر را به هم انداختن
تحریش
فرهنگ فارسی عمید

تحریش

تحریش
بر یکدیگر برآغالیدن شکره. (زوزنی). برافزولیدن قوم و سگ بر یکدیگر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تحریش میان قوم یا سگان، برانگیختن آنان به یکدیگر. (از قطر المحیط). تحریش میان قوم،برانگیختن و دشمنی افکندن میان آنان و همچنین است میان سگان. (از اقرب الموارد). برغلانیدن و فساد انداختن میان مردم و در هم انداختن سگان را. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

تحریک

تحریک
حرکت دادن، جنبش و اضطراب آغار نه او خواهش پذیرد هرگز از من - نه آغارش پذیرد زآب آهن ور غلانیدن جنباندن هنگژ هاچش نوانش -1 جنبانیدن بجنبش آوردن بر آغالیدن، انگیزش ترغیب، جمع تحریکات
فرهنگ لغت هوشیار