جدول جو
جدول جو

معنی حروس - جستجوی لغت در جدول جو

حروس
(حَ)
نام موضعی در شعر عبید بن الأبرص. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
حروس
(حُ)
نام عده ای از آبها در نجد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اروس
تصویر اروس
(دخترانه)
در اساطیر یونان، خدای عشق، سفید، درخشان، زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اروس
تصویر اروس
متاع، آنچه بتوان خرید یا فروخت، کالا، اسباب، مال، برای مثال یک روز چارپای ببردستم از گله / روز دگر اروس و قماش از نهاندره (پوربهای جامی - لغتنامه - اروس)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محروس
تصویر محروس
حراست شده، حفظ شده، نگه داری شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حروف
تصویر حروف
حرفها، جمع واژۀ حرف
حروف روادف: حروف ث، خ، ذ، ض، ظ، غ (ثخذ و ضظغ) که در آخر حروف ابجد قرار دارند
حروف صفیر: حروف ز، س، ص
حروف عالیات: در تصوف موجودات یا شئون ذاتی موجود در غیب الغیوب مانند درخت در هسته، برای مثال ما جمله حروف عالیاتیم مدام / پنهان ز همه به غیب ذاتیم مدام ی هرچند کتاب عالمی بنوشتیم / پوشیده ز لوح کائناتیم مدام (شاه نعمت الله ولی - لغتنامه - ۸۱۵)
حروف عله: «و»، «ا» و «ی»
حروف معجم: مقابل حروف مهمله، حروف هجائیه، حروف نقطه دار مانند ب، ت، ث
حروف مهمله: مقابل حروف معجم، حروف بی نقطه مانند ا، ح، د، ر، س
حروف هجا: نشانه هایی که کلمات با آن نوشته می شود، از الف تا یا، الفبا
حروف تهجی: نشانه هایی که کلمات با آن نوشته می شود، از الف تا یا، الفبا، حروف هجا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اروس
تصویر اروس
ارس، روسیه، از مردم روسیه، روسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خروس
تصویر خروس
جنس نر از مرغ خانگی، خروچ، خره، خروه، دیک، ابوالیقظان
خروس کولی: در علم زیست شناسی پرنده ای وحشی شبیه خروس و بزرگ تر از کبوتر با پاهای دراز، بال های بزرگ، دم پهن، چشم های درشت و کاکلی از پر که بیشتر در کنار آب ها و سبزه زارها به سر می برد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حراس
تصویر حراس
حارس ها، حفظ کننده ها، نگه دارنده ها، نگهبان ها، پاسبان ها، جمع واژۀ حارس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عروس
تصویر عروس
زنی که تازه ازدواج کرده، نوعروس، تازه عروس، عروسه، بیوک، پیوگ، ویوگ، گلین، بیو، بیوگ
زن نسبت به خانوادۀ شوهرش، زن پسر یا زن برادر، کنایه از هر چیز بسیار زیبا، آراسته، خوب
عروس پس پرده: کاکنه، گیاهی علفی و خودرو، با برگ های بیضی، گل های سفید و میوه ای سرخ رنگ که برگ، پوست و دانۀ آن مصرف دارویی دارد
عروس چرخ: کنایه از خورشید
عروس خاوری: کنایه از خورشید، عروس چرخ
عروس روز: کنایه از خورشید، عروس چرخ
عروس فلک: کنایه از خورشید، عروس چرخ
عروس دریایی: در علم زیست شناسی جانوری سخت پوست با بدنی شفاف و چتری که در اطراف بدنش شاخک های بسیار دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فروس
تصویر فروس
فرس ها، اسب ها، جمع واژۀ فرس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حروب
تصویر حروب
حرب ها، جنگها، نبردها، جمع واژۀ حرب
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
حراست شده. نگهبانی و پاسبانی شده. محفوظ. (ناظم الاطباء). نگاهداشته شده. (غیاث) (آنندراج). نگهداشته شده: که چون رسولان را بر مراد بازگردانیده شود با ایشان باید که رسولان آن جانب محروس واقف مضمون گردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 210). رسولان آن جانب محروس که در صحبت شما گسیل کنند به درگاه ما رسند و ما را ببینند ما نیز عهد کنیم. (تاریخ بیهقی ص 211). عرصۀ مملکت از غیر حدثان و فتن آخرزمان معصوم و محروس. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 17).
- محروس ماندن، محفوظ و مصون ماندن: از طوارق ایام و حوادث روزگار مصون و محروس مانده. (ترجمه تاریخ یمینی ص 410)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حروق
تصویر حروق
دندان غروچه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ضرس، دندان ها دندانه ها باران های کم دندان سن، دندانهای آسیا طواحن، جمع اضراس ضروس یا به ضرس قاطع. از روی یقین با کمال اطمینان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تروس
تصویر تروس
جمع ترس، سپرها رئیس شدن، مهتر گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
مرغ نر خانگی از راسته ماکیان که دارای نژاد های مختلف است. یا خروس بی محل (بی هنگام) کسی که کارها را بیموقع و بیجا انجام دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طروس
تصویر طروس
جمع طرس، بنگرید به طرس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسوس
تصویر حسوس
خشکسال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرود
تصویر حرود
از میان قوم دور شدن، تنها منزل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرون
تصویر حرون
سرکش توسن اسب یا استری که از سوار اطاعت نکند سرکش توسن: (بر مرکبی حرون سوار شد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حروب
تصویر حروب
رزمها، جنگها، کارزار ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرور
تصویر حرور
حرارت، گرماها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حروض
تصویر حروض
لاغر و نحیف گشتن از بیماری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حروف
تصویر حروف
علاماتی که الفبا را تشکیل داده و کلمات از آنها ترکیب می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حراس
تصویر حراس
جمع حارس پاسبانان نگاهبانان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دروس
تصویر دروس
جمع درس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اروس
تصویر اروس
کا متاع. روس، روسی از مردم روسیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محروس
تصویر محروس
نگهبانی و پاسبانی شده، محفوظ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عروس
تصویر عروس
مرد و زنی که تازه عروسی کرده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محروس
تصویر محروس
((مَ))
نگاه داشته شده، حراست شده، حفظ شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عروس
تصویر عروس
اروس، بیوگان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اروس
تصویر اروس
عروس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حروم
تصویر حروم
پامال
فرهنگ واژه فارسی سره
درامان، محروسه، محفوظ، مصون، حراست شده
متضاد: نامحروس
فرهنگ واژه مترادف متضاد