- حرم
- ناروا شدن، حرمت احرام به حج، اهل و عیال مرد، حرمت که حفاظت آن واجب است احرام به حج، اهل و عیال مرد، حرمت که حفاظت آن واجب است گرداگرد مکه، پیرامون کعبه، حرم خدای، گرداگرد خانه خدا گرداگرد مکه، پیرامون کعبه، حرم خدای، گرداگرد خانه خدا
معنی حرم - جستجوی لغت در جدول جو
- حرم
- گرداگرد مزار امامان یا اماکن مقدس، قسمتی از خانۀ اعیان که تحت حمایت مرد بوده است و اهل و عیال وی در آن اقامت داشتند، اندرونی، حرمسرا، کنایه از همسر یا دختران مرد که در اندرونی زندگی می کنند، کنایه از کعبه
- حرم
- حرمت، احترام، عزّت، حرام بودن، احترام و فروتنی در برابر اوامر و نواهی الهی، انجام دادن امور حرام
- حرم ((حَ رَ))
- گرداگرد خانه، اندرون خانه، گرداگرد کعبه و اماکن مقدس، جای اهل و عیال مرد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آزرم، آبرو، ارزش، ارج
بی بهرگی
هزار اسپند از گیاهان دارویی سیر زرد اسفند
لای لجن
نا مباحی، نا شایستگی
اسفند، در علم زیست شناسی گیاهی خودرو، با گل های سفید کوچک و دانه های ریز سیاه، در علم زیست شناسی دانۀ خوش بوی این گیاه که آن را برای دفع چشم زخم در آتش می ریزند، اسپندارمذ
احترام، عزّت، حرام بودن، احترام و فروتنی در برابر اوامر و نواهی الهی، انجام دادن امور حرام
حرمت داشتن: احترام داشتن، ارجمند داشتن
حرمت داشتن: احترام داشتن، ارجمند داشتن
Inviolacy
неприкосновенность
Unverletzlichkeit
недоторканість
nienaruszalność
inviolabilidade
inviolabilità
inviolabilidad
inviolabilité
onaantastbaarheid
ความศักดิ์สิทธิ์
kekudusan
حرمةٌ
अक्षुण्णता
אי-פגיעות
dokunulmazlık
kutoshutumiwa
অম্লানতা