گرداگرد مکه. (محمود بن عمر ربنجنی) (دهار). گرداگرد خانه. پیرامن کعبه. گرداگرد کعبه و مکه. (منتهی الارب). حرم خدای. مکه. در مکه مقابل حل است: التنعیم، موضع بمکه فی الحل، لیس فی الحرم.مسافتی از پیرامن کعبه که صید در آن ناروا است. آن مقدار اراضی مکه که در آن صید روا نبود: گر آهوئی بیا و کنار منت حرم آرام گیر با من و از من چنین مشم. خفاف. ولایت تو ز امن ای امیرچون حرم است ز خرمی و خوشی همچو روضۀ رضوان. فرخی. ازعطا دادن پیوستۀ آن بارخدای خانه زائر او بازندانی ز حرم. فرخی. بیرون آی (حجاج به عبداﷲ زبیر) تا ترا به شام فرستم بی بند عزیزاً مکرماً. آنگاه او داند که چه باید کرد تا در حرم بیش ویرانی نیفتد. (تاریخ بیهقی ص 186). ز بدخواه ایمن شود وز ستم چو ازچنگ یوز آهو اندر حرم. اسدی. ابا ناله و بوق و با پیل رفت به دیدار جای سماعیل رفت که خان حرم را برآورده بود بدو اندرون رنجها برده بود. (یوسف و زلیخا). حرم یا یمن پاک در دست اوست به دریای مصر اندرون شست اوست. (یوسف و زلیخا). چو بشنید کآمد ز راه حرم جهانگیر پیروز با باد و دم. (یوسف و زلیخا). گفت نی گفتمش چو میرفتی در حرم همچو اهل کهف و رقیم... ناصرخسرو. اندر حرم آی ای پسر ایرا که نمازی کآن را به حرم در کنی از مزد هزار است. ناصرخسرو. بشناس حرم را که هم اینجابه در تست با بادیه وریگ مغیلانت چه کار است ؟ ناصرخسرو. صاحب ستران همه بانگ بر ایشان زدند کاین حرم کبریاست بار بود تنگیاب. خاقانی. یارب این عشق چیست در پس و پیش هیچ عاشق در حرم نزده ست. خاقانی. آن کعبه را کبوتر پرّنده در حرم کآخر ز بام کعبه نیارد گذار کرد. خاقانی. خاطر خاقنی از آن کعبه شناس شد که او در حرم خدایگان کرده بجان مجاوری. خاقانی. شاید اگر در حرم سگ ندهد آب دست زیبد اگر در ارم بز نبود میوه چین. خاقانی. گفت ای برادر حرم در پیش است و حرامی از پس. (گلستان). عبدالقادر گیلانی را دیدند در حرم کعبه. (گلستان). ای بادیۀ هجران تا عشق حرم باشد عشاق نیندیشند از خار مغیلانت. سعدی. ببوی آنکه شبی در حرم بیاسایند هزار بادیه سهل است اگر بپیمایند. سعدی. چنان به عدل تو مشتاق بود دولت و ملک که تشنگان به فرات و پیادگان به حرم. سعدی. - آهوی حرم، مصون از تعرض: کمند سعدی اگر شیر بیشه صید کند تو در کمندنیایی که آهوی حرمی. سعدی. - صید حرم، حیوان شکاری در گرداگرد کعبه که صید آن حرام است: چون دل ببردی دین مبر هوش از سر مسکین مبر با مهربانان کین مبر لاتقتلوا صیدالحرم. سعدی. خون صاحبنظران ریختی از کعبۀ حسن قتل اینان که روا داشت که صید حرمند. سعدی. یارب مگیرش ارچه دل چون کبوترم افکندو کشت و عزت صید حرم نداشت. حافظ. رجوع به صید حرم شود. - کبوتر حرم، کبوتری که صید آن حرام است: شکسته بال تر از من میان مرغان نیست دلم خوش است که نامم کبوتر حرم است. محتشم. ، روضۀ رسول (ص) : بسلام آمدگان حرم مصطفوی ادخلوها بسلام از حرم آوا شنوند. خاقانی