جدول جو
جدول جو

معنی حرقت - جستجوی لغت در جدول جو

حرقت
حرارت، گرمی، سوزش، سوختگی
تصویری از حرقت
تصویر حرقت
فرهنگ فارسی عمید
حرقت
(حُ قَ)
سوزش. سوختن:
ایمن از شر نفس خود بودی
در غم حرقت و عذاب جحیم.
ناصرخسرو.
درصفت از تف حرقت زرد شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 295). حرقت حرفت ادب در او رسید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 361).
- امثال:
حرفت آموزی از حرقت مفلسی نسوزی. (جامعالتمثیل). رجوع به حرقه شود
لغت نامه دهخدا
حرقت
حرارت، گرمی، سوزش
تصویری از حرقت
تصویر حرقت
فرهنگ لغت هوشیار
حرقت
((حُ قَ))
سوزش، سوختگی، حرارت، گرمی
تصویری از حرقت
تصویر حرقت
فرهنگ فارسی معین
حرقت
سوختگی، سوز، سوزش، سوختن، حرارت، دما، گرمی
متضاد: سرما، شوروشوق، عشق وعلاقه
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حرمت
تصویر حرمت
(دخترانه)
احترام
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حرکت
تصویر حرکت
حرکت (Action) فرمانی است که کارگردان سر صحنه فیلم برای شروع کار به بازیگران میدهد. این فرمان معمولا بعد از آمادگی نور، صدا و دوربین صادر می شود و کارگردان به ترتیب می گوید `نور، صدا، دوربین` و اگر ایرادی درعملکرد شروع این مرحله پیش نیاید، دستور `حرکت` می دهد،
اکشن به رویداد مقابل دوربین نیز گفته می شود.
در اصطلاح به فیلمهای پر زد وخورد با حرکات فراوان دوربین و ریتم پرهیجان و سریع تدوین نیز گفته می شود.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از سرقت
تصویر سرقت
دزدیدن، دزدی کردن، دزدی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حرات
تصویر حرات
حره ها، عناوینی برای زنان و دختران پادشاهان، زنان بزرگ و شریفا، زنان آزاد، جمع واژۀ حره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرقت
تصویر فرقت
فراق، جدایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حرکت
تصویر حرکت
تغییر مکان دادن مثلاً فردا حرکت خواهم کرد،
کنایه از رفتار مثلاً حرکت بی ادبانه، جنبش،
در علوم ادبی هر یک از سه علامت نوشتاری واکه های کوتاه، شامل -، -، و-، حرکت انتقالی مثلاً در علم نجوم حرکتی که کرۀ زمین در مدت ۳۶۵ روز و ۵ ساعت و ۴۸ دقیقه دور خورشید انجام می دهد و موجب به وجود آمدن چهار فصل می شود،
حرکت وضعی مثلاً در علم نجوم حرکتی که کرۀ زمین در مدت ۲۴ ساعت دور محور خود انجام می دهد و موجب به وجود آمدن شب و روز می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حریت
تصویر حریت
آزادی، آزادگی، آزادمردی، آزادمنشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حرمت
تصویر حرمت
احترام، عزّت، حرام بودن، احترام و فروتنی در برابر اوامر و نواهی الهی، انجام دادن امور حرام
حرمت داشتن: احترام داشتن، ارجمند داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حریت
تصویر حریت
آزادی، آزاد شدن، آزاد مرد شدن، آزادگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرقت
تصویر فرقت
جدایی و مفارقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرقت
تصویر سرقت
دزدی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرقه
تصویر حرقه
سوزش سوختگی، گرمی تفسیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرمت
تصویر حرمت
نا مباحی، نا شایستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برقت
تصویر برقت
باک بیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرکت
تصویر حرکت
مقابل سکون، آرام، جنبش، جنبیدن، تکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرکت
تصویر حرکت
((حَ رَ کَ))
تکان خوردن، جنبیدن، جابه جا کردن، تکان دادن، جنبش، فعالیت، رفتار، عمل، هر یک از سه نشانه نوشتاری واکه های کوتاه شامل فتحه، کسره و ضمه، خروج از حالت موجود به طور تدریج (فلسفه)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرقت
تصویر فرقت
((فِ قَ))
دسته، گروه، طایفه، جمع فرق، فرقه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرقت
تصویر فرقت
((فُ قَ))
جدایی، دوری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرقت
تصویر سرقت
((س قَ))
دزدی، دزدی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حرمت
تصویر حرمت
((حُ مَ))
آبرو، عزت، آن چه که محترم داشتن و نگه داشتن آن واجب باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حریت
تصویر حریت
((حُ رّ یَّ))
آزادگی، آزادمنشی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حرمت
تصویر حرمت
آزرم، آبرو، ارزش، ارج
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حرکت
تصویر حرکت
جنبش، جنبه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سرقت
تصویر سرقت
دزدی، دستبرد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حرمت
تصویر حرمت
Inviolacy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از حرکت
تصویر حرکت
Motion, Movement
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از حرکت
تصویر حرکت
движение , движение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از حرمت
تصویر حرمت
неприкосновенность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از حرکت
تصویر حرکت
Bewegung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از حرمت
تصویر حرمت
Unverletzlichkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی