جدول جو
جدول جو

معنی حرقت

حرقت
(حُ قَ)
سوزش. سوختن:
ایمن از شر نفس خود بودی
در غم حرقت و عذاب جحیم.
ناصرخسرو.
درصفت از تف حرقت زرد شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 295). حرقت حرفت ادب در او رسید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 361).
- امثال:
حرفت آموزی از حرقت مفلسی نسوزی. (جامعالتمثیل). رجوع به حرقه شود
لغت نامه دهخدا