کشت کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (زوزنی) (ترجمان عادل). کاشتن. کشت. زرع. کشاورزی. دهقنت. زراعت کردن. کشت و زرع کردن. بصلاح آوردن زمین. حراثه. حراثت. حرث ارض، شیار کردن زمین رابرای کشت. (منتهی الارب). شدیار. شکافتن زمین برای زراعت، حرث دابه، لاغر کردن ستور از بسیار راندن. (منتهی الارب). لاغر کردن ستور از بسیاری راندن. سوار شدن بر پشت ستور و راندن چنانکه لاغر شود. لاغر کردن ستور از راندن بسیار. (زوزنی). لاغر گردانیدن. (دهار). لاغر کردن ستور از بسیار راندن. (تاج المصادر بیهقی) ، جمع کردن مال. (تاج المصادر). کسب کردن. کسب کردن و ورزیدن و اندوختن مال و جمعکردن. (منتهی الارب) ، شورانیدن آتش. (تاج المصادر بیهقی). سوزانیدن آتش. (منتهی الارب). افروختن آتش. (غیاث) ، درس کردن قرآن. (تاج المصادر بیهقی). قرآن خواندن. (غیاث) (زوزنی) ، دانشمند شدن، چهار زن کردن. جمع کردن میان چهار زن. (منتهی الارب) ، بسیار آرمیدن با زنی. مبالغه در گائیدن. (منتهی الارب) ، جستجو کردن چیزی. کاویدن. ج، حروث
کشت کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (زوزنی) (ترجمان عادل). کاشتن. کشت. زرع. کشاورزی. دهقنت. زراعت کردن. کشت و زرع کردن. بصلاح آوردن زمین. حراثه. حراثت. حرث ارض، شیار کردن زمین رابرای کشت. (منتهی الارب). شدیار. شکافتن زمین برای زراعت، حرث دابه، لاغر کردن ستور از بسیار راندن. (منتهی الارب). لاغر کردن ستور از بسیاری راندن. سوار شدن بر پشت ستور و راندن چنانکه لاغر شود. لاغر کردن ستور از راندن بسیار. (زوزنی). لاغر گردانیدن. (دهار). لاغر کردن ستور از بسیار راندن. (تاج المصادر بیهقی) ، جمع کردن مال. (تاج المصادر). کسب کردن. کسب کردن و ورزیدن و اندوختن مال و جمعکردن. (منتهی الارب) ، شورانیدن آتش. (تاج المصادر بیهقی). سوزانیدن آتش. (منتهی الارب). افروختن آتش. (غیاث) ، درس کردن قرآن. (تاج المصادر بیهقی). قرآن خواندن. (غیاث) (زوزنی) ، دانشمند شدن، چهار زن کردن. جمع کردن میان چهار زن. (منتهی الارب) ، بسیار آرمیدن با زنی. مبالغه در گائیدن. (منتهی الارب) ، جستجو کردن چیزی. کاویدن. ج، حروث
کشت زار. کشتمند. زمین کشت کاریده. (مهذب الاسماء). شعرا و مترسلین غالباً این کلمه را با نسل و زرع قرین آرند: هرکجا رسیدند نه نسل گذاشتند و نه حرث. (تاریخ بیهقی ص 527). اهل حرث و زرع از عوارض تکلفات و نوازل انزال و اقسام معاملات وطن بازگذاشتند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 ص 358). اهل حرث و زرع متفرق گشتند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 4)
کشت زار. کشتمند. زمین کشت کاریده. (مهذب الاسماء). شعرا و مترسلین غالباً این کلمه را با نسل و زرع قرین آرند: هرکجا رسیدند نه نسل گذاشتند و نه حرث. (تاریخ بیهقی ص 527). اهل حرث و زرع از عوارض تکلفات و نوازل انزال و اقسام معاملات وطن بازگذاشتند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 ص 358). اهل حرث و زرع متفرق گشتند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 4)
حرث بن حرمل بن یغلب. از تابعان و راویان بود و از علی بن ابیطالب علیه السلام و جز او روایت کرد و رجأ بن حیوه وعروه بن رویم از او روایت دارند. (از لباب الانساب). نقش روات در تاریخ اسلام به عنوان حافظان و ناقلان سنت های نبوی بی بدیل است. این افراد در جمع آوری و ثبت احادیث پیامبر اسلام و اهل بیت (ع) نه تنها در کنار محدثان، بلکه در ایجاد اسناد معتبر حدیثی نقش اساسی دارند. بدون این روات، مسلمانان نمی توانستند به درستی از تعالیم پیامبر اسلام بهره برداری کنند.
حرث بن حرمل بن یغلب. از تابعان و راویان بود و از علی بن ابیطالب علیه السلام و جز او روایت کرد و رجأ بن حیوه وعروه بن رویم از او روایت دارند. (از لباب الانساب). نقش روات در تاریخ اسلام به عنوان حافظان و ناقلان سنت های نبوی بی بدیل است. این افراد در جمع آوری و ثبت احادیث پیامبر اسلام و اهل بیت (ع) نه تنها در کنار محدثان، بلکه در ایجاد اسناد معتبر حدیثی نقش اساسی دارند. بدون این روات، مسلمانان نمی توانستند به درستی از تعالیم پیامبر اسلام بهره برداری کنند.
محمد لبیب بن عبدالمؤمن بن لبیب مصری. حساب فرائض میدانست و میگفتند رأی خوارج داشت عیسی بن ابی زبیر، مکنی به ابواسد. ابن ماکولا او را یاد کرده. (سمعانی)
محمد لبیب بن عبدالمؤمن بن لبیب مصری. حساب فرائض میدانست و میگفتند رأی خوارج داشت عیسی بن ابی زبیر، مکنی به ابواسد. ابن ماکولا او را یاد کرده. (سمعانی)
حد، لب، کناره، لبه، کرانه، تیزی، جانب کلمه، سخن گفتن، کلمه ای که قبل از ترکیب با کلمه دیگر معنی مستقل از آن مفهوم نشود کلمه، سخن گفتن، کلمه ای که قبل از ترکیب با کلمه دیگر معنی مستقل از آن مفهوم نشود
حد، لب، کناره، لبه، کرانه، تیزی، جانب کلمه، سخن گفتن، کلمه ای که قبل از ترکیب با کلمه دیگر معنی مستقل از آن مفهوم نشود کلمه، سخن گفتن، کلمه ای که قبل از ترکیب با کلمه دیگر معنی مستقل از آن مفهوم نشود