جدول جو
جدول جو

معنی حربات - جستجوی لغت در جدول جو

حربات
(حَ رَ / حَ)
جمع واژۀ حربه. (منتهی الارب). فسادهای دین، نیزه زنیها، سلب های مال کسان
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حرمات
تصویر حرمات
حرمت ها، احترام ها، عزّت ها، حرام بودن ها، جمع واژۀ حرمت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضربات
تصویر ضربات
ضربت ها، ضربه ها، کوبیدن ها، جمع واژۀ ضربت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حرکات
تصویر حرکات
حرکت ها، تغییر مکان دادن ها، جنبش ها، جمع واژۀ حرکت
فرهنگ فارسی عمید
(حَ رَ)
جمع واژۀ حرزه. خیار. گزیده ها. و فی الحدیث: لاتأخذوا من حرزات اموال الناس شیئاً، ای من خیارها
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ)
جمع واژۀ حرکت. (دهار). حرکتها. جنبشها. جنبیدن ها. مقابل سکنات:
حرکاتش همه رهه هنر است
برم از جان من عزیزتر است.
عنصری.
متناسبند و موزون حرکات دلفریبت
متوجهند با ما سخنان بی حسیبت.
سعدی.
تو در آب اگر ببینی حرکات خویشتن را
بزبان خود بگوئی که به حسن بی نظیرم.
سعدی.
وه که از او جور و تندیم چه خوش آمد
چون حرکات ایاز بر دل محمود.
سعدی.
- خوش حرکات. رجوع به همین ماده شود.
- شیرین حرکات. رجوع به همین ماده شود:
فتنه انگیزی و خون ریزی و خلقی نگرانند
که چه شیرین حرکاتی و چه مطبوع کلامی.
سعدی (طیبات).
- امثال:
هر خوش پسری را حرکاتی دگر است
لغت نامه دهخدا
(حَ صَ)
سنگهای ریزه
لغت نامه دهخدا
(خَ رِ)
جمع واژۀ خربه. رجوع به خربه در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(خَ رَ)
جمع واژۀ خربه و خربه. (از منتهی الارب). رجوع به خربه و خربه در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ)
قلب حشرات. جمع واژۀ حرشه. حرشات الارض، حشرات الارض. جانوران ریزۀ زمینی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ شَ شُ)
حرباظ قوس، سخت زه کردن کمان را. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ ری یا)
جمع واژۀ حریّه. سزاواران (از زنان)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
سطبر ضخم. حربج. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
میخهای زره یا سر میخها در حلقۀ زره، پشت، گوشت پشت یا تندی مهرۀ پشت، زمین درشت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حُ رَ)
جمع واژۀ حریب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ)
واحرباء و واحربی ̍، کلمه تأسف و تلهف است مانند یااسفی ̍. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ)
جمع واژۀ حرجه
لغت نامه دهخدا
(حُ رُ)
جمع واژۀ حرمت. (ترجمان عادل بن علی).
- حرمات اﷲ، آنچه واجب است قیام به آن و حرام است تفریط در آن
لغت نامه دهخدا
(ثَ رَ)
انگشتان، جمع واژۀ ثرب
لغت نامه دهخدا
(حُرْ ریا)
نام موضعی است در شعر قتال. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(حِ بَ)
جمع واژۀ حبره
لغت نامه دهخدا
(حَ لَ)
جمع واژۀ حلبه. (منتهی الارب). رجوع به حلبه شود
لغت نامه دهخدا
مئآت الوف الوف در مراتب شانزده گانه عدد نزد فیثاغوریین. (رسائل اخوان الصفا) (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(تَ رِ)
جمع واژۀ تربه. سرانگشتان. (از منتهی الارب). سرانگشتان. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
جمع رحبه، خاکهای خوب گستره ها درگاه ها میانسراها سرزمین وسیع و پر گیاه، ساحت خانه، وسط سرای جمع رحاب رحبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قربات
تصویر قربات
جمع قربه، مشک ها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ضربه، زنش ها کوب ها یکبار زدن، زدن ضربت، زخم کوب، آسیب، کعبتین طاوس قرعه، (بکس کشتی) هر یک از حملات ورزشکار که به نتیجه مثبت برسد. یا ضربه فنی. پیروزی یافتن بر حریف با فن کاری. یا دو ضربه یا سه ضربه زدن، از دو یا سه راه استفاده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تربات
تصویر تربات
سر انگشتان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خربات
تصویر خربات
جای خراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرکات
تصویر حرکات
جنبشها، جنبیدنها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرمات
تصویر حرمات
جمع حرمه، گرامش ها، آبروها، ناشکستنی ها جمع حرمت
فرهنگ لغت هوشیار
خور گرد آفتاب پرست از جانوران بژمره چلپاسه (گویش گیلکی) پنیرک آفتاب پرست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرباء
تصویر حرباء
((حَ))
آفتاب پرست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حرکات
تصویر حرکات
((حَ رَ))
جمع حرکت، جنبش ها، کارها، اعمال
فرهنگ فارسی معین
تحرّک، حرکات
دیکشنری اردو به فارسی