جدول جو
جدول جو

معنی حرایب - جستجوی لغت در جدول جو

حرایب
اموال، مال ها، دارایی ها، جمع مال
تصویری از حرایب
تصویر حرایب
فرهنگ فارسی عمید
حرایب(حَ یِ)
حرائب. جمع واژۀ حریبه. مالهای مسلوبه. (منتهی الارب) : خاص و عام در فوائد آن غنائم و رغایب آن حرایب متساوی شدند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 ص 352)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضرایب
تصویر ضرایب
ضریب ها، اعدادی که نشان دهندۀ مقدار خاصیت یا مشخصه ای است، جمع واژۀ ضریب
ضریبه ها، سرشت ها، خوی ها، عادت ها، طبیعت ها، خراج ها، جزیه ها، جمع واژۀ ضریبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرایب
تصویر غرایب
غریبه ها، ناآشناها، بیگانه ها، غریب ها، جمع واژۀ غریبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حراب
تصویر حراب
جنگ کردن، جنگ، کارزار
فرهنگ فارسی عمید
(ذَ یِ)
جمع واژۀ ذریبه. و ذریب بمعنی حادّ
لغت نامه دهخدا
(یِ)
رائب. اسم فاعل از ریشه ’ریب’. کار مشتبه ومکدر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). از اضداد است، چیزی که در آن شبهه و کدر باشد، صافی که در آن شبهه و کدری نباشد. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تحارب. حرب. احتراب. محاربت. جنگ:
ای بسا مرد شجاع اندر حراب
که ببرد دست یا پایش ضراب.
مولوی.
با خیال دزد میکرد او حراب.
مولوی.
من چو تیغ و آن زننده آفتاب
مارمیت اذ رمیت در حراب.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(حِ)
جمع واژۀ حربه. (منتهی الارب) :
راهی بریده ام که درختان او ز خار
همچون مبارزانی بودند باحراب.
مسعودسعد.
ارباب آن حراب و ضراب راه گریز و پرهیز گرفتند. (ترجمه تاریخ یمینی نسخۀ خطی ص 355). زوابل صعاد از مناهل اکباد سیراب میکردند و به مناصل حراب مفاصل حراب فرومیگشودند. (ترجمه تاریخ یمینی نسخۀ خطی ص 227) ، جمع واژۀ حرب، به معنی کارزار. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
اشترغاز. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به اشترغاز و شترغاز شود
لغت نامه دهخدا
(یِ)
گناه کار. ج، حوب. (مهذب الاسماء). حائب
لغت نامه دهخدا
(حَ)
کسی که مال او ربوده باشند. مال گرفته شده و بی چیزمانده. محروب. ج، حربی ̍، حرباء
لغت نامه دهخدا
(حُ رَ)
تصغیر حرب. جنگی خرد. جنگی کوچک. جنگک
لغت نامه دهخدا
(ضَ یِ)
جمع واژۀ ضریبه. (منتهی الارب). رجوع به ضریبه شود
لغت نامه دهخدا
(رَ یِ)
رحائب. جمع واژۀ رحیبه. (اقرب الموارد). رجوع به رحیبه و رحائب شود
لغت نامه دهخدا
(غَ یِ)
جمع واژۀ غریبه. غرائب. رجوع به غرائب و غریبه شود: دیدن عجایب و شنیدن غرایب. (گلستان سعدی)
لغت نامه دهخدا
(ذَ یِ)
نام موضعی است به بحرین
لغت نامه دهخدا
(حَ یِ)
جمع واژۀ حقیبه. (اقرب الموارد). رجوع به حقیبه شود
لغت نامه دهخدا
(حَ ءِ)
جمع واژۀ حریبه. حریبهالرجل، مال مسلوبۀ مرد یا مال که بدان زندگانی نماید. (منتهی الارب) : مردان از کار بازماندندو اموال و خزاین و حرائب و مراکب و رکائب و سلاحها سپری شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 هجری قمری ص 56)
لغت نامه دهخدا
(خَ یِ)
جمع واژۀ خربه. (از ناظم الاطباء). رجوع به خربه دراین لغتنامه شود. این کلمه را ’خرائب’ نیز آورند
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جمع واژۀ حرباء. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
از روب، رائب. شیر خفتۀ جغرات شده. (منتهی الارب) (آنندراج) ، ماست. (مهذب الاسماء) ، شیر مسکه برآوردۀ آب آمیخته. (از اقرب الموارد) (از المنجد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، سرگشتۀ شوریده عقل سست و گران جسم و گرانجان از سیری شکم یا از غلبۀ خواب یا از راه رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج). پریشان و سرگشته. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حَ یِ)
حرائز. شتران برگزیده که از نفاست نتوان فروخت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ یِ)
رجوع به حرائر شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جمع واژۀ حریّهتأنیث حری ّ. سزاواران (از زنان). (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حِ بی ی)
منسوب به حراب. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حراب
تصویر حراب
جنگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حریب
تصویر حریب
کسی که مال او را ربوده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع غریبه دوران (دورها) مقابل قرایب، چیزهای عجیب و شگفت آور و نادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضرایب
تصویر ضرایب
زننده، شکل نوع صنف، مانند همتا، اکسپوزان، جمع ضرایب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترایب
تصویر ترایب
جمع تریبه، سینه ها، برها، استخوان های سینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرایر
تصویر حرایر
جمع حره زنان آزاده آزاد زنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرایب
تصویر غرایب
((غَ یِ))
جمع غریبه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترایب
تصویر ترایب
((تَ))
ج. تریبه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حراب
تصویر حراب
((حِ))
جنگیدن، محاربه، جمع حربه
فرهنگ فارسی معین