جدول جو
جدول جو

معنی حذفار - جستجوی لغت در جدول جو

حذفار(حِ)
سوی، کرانه، اخذ بحذفار چیزی را، گرفتن تمام آنرا. ج، حذافیر. (منتهی الارب) ، در بعض لغت نامه ها به معنی حذفور یعنی شریف آمده است. رجوع به حذفور شود
لغت نامه دهخدا
حذفار
سوی، کرانه
تصویری از حذفار
تصویر حذفار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حفار
تصویر حفار
کسی که کارش کندن زمین و کاوش کردن در زمین است، گورکن
فرهنگ فارسی عمید
(حُ)
نام موضعی میان یمن و تهامه
لغت نامه دهخدا
ظاهراً مرغی است و آنرا بلهجۀ طبری وکا گویند:
کبک و حفار هست کوک و وکا.
(نصاب طبری)
لغت نامه دهخدا
(تَ شَرْ رُ)
ترسیدن. (غیاث). حذر کردن. پرهیز کردن، محاذره. با یکدیگر تخویف نمودن
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جمع واژۀ حذریه
لغت نامه دهخدا
(حَ رِ)
پرهیز کن ! (دهار). بپرهیز! بترس ! الحذر!
- حذار حذار، تأکید است در حث به پرهیز
لغت نامه دهخدا
(حُ)
پدر ربیعه بن حذار است که جوانمردی بوده است، (ذو...) از قبیلۀ الهان بن مالک است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَفْ فا)
آنکه زمین را کند. چاه کن. مقنی. (منتهی الارب) ، گورکن. قبرکن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). منسوب بحفر یعنی گورکن. (الانساب). ج، حفارون، آنکه اراضی بناهای منخسفه یا مخروبه قدیم را کند برای یافتن عتیقه ها. تیله کن
لغت نامه دهخدا
(حَ)
چوبی که آنرا خمانیده و در وسط سوراخ کرده میان خانه (چادر خیمه) تعبیه کنند و درسوراخ آن ستون میانه قائم گردانند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
اذن حذفاء، گوشی حذف کرده و انداخته شده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حُ ذَ)
سیرت. طریقه: هم علی حذفاء ابیهم. (منتهی الارب) ، آنان بر سیرت پدرند
لغت نامه دهخدا
(حُ)
کرانه، سوی، شریف، جماعت کثیره. ج، حذافیر، اخذ بحذفور چیزی را، اخذ تمام آن. (منتهی الارب). رجوع به حذفار شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از حفار
تصویر حفار
چاه کن، مقنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حذار
تصویر حذار
ترسیدن، پرهیز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حذفاء
تصویر حذفاء
سیرت، طریقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حفار
تصویر حفار
((حَ فّ))
کسی که پیشه اش کندن زمین و کاوش کردن آن است، گورکن، قبرکن، باستان شناسی که برای به دست آوردن اشیا عتیقه زمین را حرف کند
فرهنگ فارسی معین
حافر، حفرکن، کننده، قبرکن، گورکن
فرهنگ واژه مترادف متضاد