جدول جو
جدول جو

معنی حذرفوت - جستجوی لغت در جدول جو

حذرفوت(حَ رَ)
چیدۀ ناخن. (منتهی الارب). قلامه.
- حذرفوتی نداشتن، هیچ نداشتن. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ ذِ)
جمع واژۀ حذر. (ناظم الأطباء)
لغت نامه دهخدا
(حِ رِ)
سخت. شدید. مفصل: کتک حرفت خوردن یا زدن. و گاهی هرفت نویسند
لغت نامه دهخدا
(حِ فَ)
حرفه. پیشه. شغل. کار. صناعت. کسب. ج، حرف: و کسب ارباب حرفت و امثال و اخوات این معانی به عدل متعلق است. (کلیله و دمنه). از کسب و حرفت اعراض نمودند (فرزندان) . (کلیله و دمنه). هرکه از کسب و حرفت اعراض نماید نه اسباب معیشت خویش تواند ساخت و نه دیگران را در تعهد تواند داشت. (کلیله و دمنه).
آنرا که نه حرفت است و نه فضل
نه سیم که اصل زندگانیست...
(گلستان).
و رجوع به حرفه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نعت مفعولی از رفت. شکسته و ریزه شده. (منتهی الارب). رجوع به رفت شود
لغت نامه دهخدا
سمندر. سمندل. (دزی ج 1 ص 649)
لغت نامه دهخدا
(پِ رُ)
تعهّد. وعد. ضمان: بعد از مدتی بتماشای هرات رفت در نظرش خوش آمد آنجا فروکشید امیران او را هوای زن و بچه بود امیرنصر نه عزم بخارا کردی و نه امیران را دستوری دادی که بخانه روند و یا زن و بچه به هرات آورند امیران از طاقت طاق شدند و بیم بود که بر امیر نصر خروج کنند هرچه بمقربان حضرت وسیلت می جستند فائده ای نبود تا رودکی را پذرفتها کردند و این ابیات در صفت خوشی بخارا و تهییج امیرنصر بر عزیمت آنجا بخواند: بوی جوی مولیان آید همی... (از تاریخ گزیده)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
یوسف. اصلاً لبنانی است و پس از واقعۀ 1860 میلادی به فرانسه رفت و بازگشت و به معلمی دانشکدۀ آباء یسوعی گمارده شد. او راست: المراسله التجاریه به عربی و فرانسه چ بیروت 1902 میلادی المنتخبات العامیه فی اللغه العربیه چ بیروت 1904 میلادی (معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
(حُ)
کرانه، سوی، شریف، جماعت کثیره. ج، حذافیر، اخذ بحذفور چیزی را، اخذ تمام آن. (منتهی الارب). رجوع به حذفار شود
لغت نامه دهخدا
(بَ سَ)
دژیست از اعمال حلب در جبال بنی علیم که نام آن در فتوح نورالدین محمود بن زنگی آمده است و این دژ پس از ویرانی اکنون (زمان یاقوت) بصورت قریه ای درآمده است. (از معجم البلدان). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(حُ فَ)
تیزی. تندی
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ مَ)
یعنی چشمه های آب داغ، یکی از شهرهای حصار دار لفتالی میباشد. (یوشع 19: 25). و دور نیست که همان حمام یا چشمه های گرمی باشد که بمسافت یک میل بجنوب طبریه واقع و همواره بواسطه آبهای کبریتش معروف به وده، بموافق طب شست و شودر آنها برای بعضی امراض جلدیه نافع بود. لکن بهیچوجه از آنها نتوان آشامید و بالفرض باعث تهوع و غثیان شود. در حوالی این چشمه، آثار شهری نمودار است که دور نیست حمون و حموت دور باشد. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ مَ)
یکی از مخالیف شرقی یمن و بزرگترین همه مخالیف آن است. صاحب حدود العالم گوید: ناحیتی است (بعربستان) خرم و آبادان و اندر وی شهرهاست و رسم ایشان چنان است که هر غریبی که بشهر ایشان اندرشود و بمزگت ایشان نماز کند هر روزی سه بار طعام برند او را و نواخت بسیارکنند مگر که مخالفتی کند به مذاهب با ایشان. (حدود العالم). و یاقوت گوید: حضرموت بفتح پس سکون و فتح راء و میم دو اسم مرکبند. طول آن 71 درجه و عرض 12 درجه... و ابن کلبی گوید: نام حضرموت در تورات حاضرمیت است... و آن ناحیتی فراخ است در شرقی عدن نزدیک دریا و بپیرامون آن ریگ فراوان که احقاف نامند و قبر هود علیه السلام بدانجاست و چاه برهوت در نزدیکی آن است و نیز حضرموت نام قبیله ای است: و آنرا دو شهر است: یکی موسوم به تریم و دیگری به شبام. دارای قلعه ها و قراء. و ابن الفقیه گوید: حضرموت مخلافی از یمن است. میان یمن و دریا و میان آن و دریا ریگهاست (ریگستان ها) . و فاصله آن با مخلاف صداء سی فرسنگ است و مسافت بین آن به اصنعاء هفتادودو فرسخ باشد و بعضی گفته اند یازده روزه راه. و اصطخری گوید: میان حضرموت و عدن یک ماهه راه بود. و فتح حضرموت بزمان رسول صلوات اﷲ علیه بود، آنگاه که نبی اکرم مردم حضرموت را به اسلام خواند آنان مسلمانی پذیرفتند و اشعث بن قیس با خیلی از سواران از جانب مردم حضرموت نزد پیغامبر صلوات اﷲ علیه شد و حضرت او وی را اکرام فرمود و هنگام بازگشت او درخواست تا آنان را والی تعیین فرماید و رسول صلوات اﷲ علیه زیادبن لبیدالبیاضی الانصاری را ولایت حضرموت داد و کنده را نیز ضمیمۀ قلمرو ولایت او کرد و تاگاه وفات او علیه السلام کار بر این نهج بود. لکن پس از رحلت پیغامبر (ص) آنگاه که ابی بکر بزیادبن لبید وفات رسول صلوات اﷲ علیه را بنوشت و دستور داد تا از مردم آنجا بیعت بر خلافت او بستاند اشعث بن قیس با عده ای کثیر از مردم کنده از بیعت ابی بکر امتناع ورزید و میان آن گروه و زیاد جنگ افتاد. و زیاد و یاران وی هزیمت شدند و از ابی بکر مدد خواست و ابی بکر به مهاجر بن ابی امیه والی صنعاء نوشت تا بمدد زیاد شتابد و او با سپاهی بحضرموت شد و بار دیگر میان زیاد و یاران اشعث جنگ درگرفت و غلبه زیاد را بود و اشعث را اسیر گرفته به ابی بکر فرستادند و او به ابی بکر گفت مرا مکش و برای جنگهای خویش نگاهدار و خواهر خود ام فروه را بزنی بمن ده سوگند با خدای که من پس از مسلمانی رده نیاوردم، لکن در ادای صدقه بخل ورزیدم و ابی بکر بر او ببخشود و ام فروه را بزنی به وی داد و از آنان محمدو اسحاق و ام قریبه و حبانه آمد و او پیوسته بمدینه ببود تا آنگاه که بغزا بعراق شد و در کوفه وفات یافت و حضرت حسن بن علی علیه السلام بر وی نماز گزارد. (نقل به اختصار از معجم البلدان). و رجوع به فهرست عقدالفرید ج 1، 3، 5، 6 و حبیب السیر ج 1 ص 14، 21، 92، 157، 159، 186 و ج 2 ص 395 و 415 و امتاع الاسماع ج 1 ص 509 و عیون الانباء ص 207 و تاریخ الحکماء قفطی ص 150 و 367 وحلل سندسیه ص 298، 299 و مجمل ص 145، 151، 154، 170، 179، 193، 432، 479 و ضحی الاسلام و قاموس الاعلام شود
لغت نامه دهخدا
(ذَرْ وَ)
ثروت
لغت نامه دهخدا
تصویری از مرفوت
تصویر مرفوت
شکسته ریزه شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرفوت
تصویر سرفوت
آذرشین (سمندر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پذرفت
تصویر پذرفت
تعهد وعد ضمان
فرهنگ لغت هوشیار
سر کوه قله، تارک سر چکاد، بالای هر چیز نوک سر جمع ذری، ذروت غایت بلندی بود و اندر فلک تدویربجای اوج باشد از خارج المرکز و برابر ذروه تدویر بود... ذروت وسطی آن نقطه است از زبرین فلک تدویر که بدو آن خط رسد که از مرکز معدل بیرون آید و بر مرکز تدویر بگذرد و ذروت مرئی آن نقطه است از زبری فلک تدویر که بدو آن رسد کز مرکز عالم بیرون آید و بر مرکز تدویر بگذرد (التفهیم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پذرفت
تصویر پذرفت
((پِ رُ))
تعهد، وعد، ضمان
فرهنگ فارسی معین