جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با پذرفت

پذرفت

پذرفت
تعهّد. وعد. ضمان: بعد از مدتی بتماشای هرات رفت در نظرش خوش آمد آنجا فروکشید امیران او را هوای زن و بچه بود امیرنصر نه عزم بخارا کردی و نه امیران را دستوری دادی که بخانه روند و یا زن و بچه به هرات آورند امیران از طاقت طاق شدند و بیم بود که بر امیر نصر خروج کنند هرچه بمقربان حضرت وسیلت می جستند فائده ای نبود تا رودکی را پذرفتها کردند و این ابیات در صفت خوشی بخارا و تهییج امیرنصر بر عزیمت آنجا بخواند: بوی جوی مولیان آید همی... (از تاریخ گزیده)
لغت نامه دهخدا

پذرفته

پذرفته
قبول کرده مقبول پذرفته، آنچه بر عهده گرفته باشند آنچه تقبل کرده باشند، مستجاب (دعا)، صورت مقابل پذیرا هیولی: (و هر پذیرایی که بپذیرفته ای هستی وی تمام شود آن پذیرا را هیولی خوانند... و آن پذیرفته را که اندروی بود صورت خوانند) (دانشنامه علائی. الهی) یا پذیرفته بودن، بر عهده گفتن
فرهنگ لغت هوشیار

پذرفتن

پذرفتن
برداشتن قبول کردن تقبل استقبال پذیرفتن: مقابل رد کردن، متقبل شدنملتزم شدن بذمه گرفتن تعهد کردن: (برکن الدوله نوشت و مالی بی اندازه بپذیرفت که هر سال بدهد) (مجمل التواریخ)، قبول کردن قبولی نوشتن، قبول شدن نذر و مانند آن: (نشان پذیرفتنش (پذیرفتن قربانی) آن بدی - که از آسمان آتشی آمدی) (یوسف و زلیخا منسوب بفردوسی)، قبول باصطلاح منجمان مقابل رد: (اگر چنانست که میان ایشان قبول و پذیرفتن بود یاسفلی اندروتد بود یا هر دو باو تاد یامایلی اوتاد باشند عاقبت این ردبصلاح باز آید) (التفهیم 493) -6 انفعال تاء ثر، اقرار کردن اعتراف کردن، سپاس گزاشتن شکر کردن، مستجاب کردن استجابت اجابت، جایز شمردن، -11 فرمانبرداری کردن مطاوعت. یا پذیرفتن از کسی. قول دادن باو عهد کردن با او. یا پذیرفتن پند (گفتار سخن نصیحت) پیروی کردن شنودن نیوشیدن اطاعت کردن اجابت کردن، یا پذیرفتن پوزش. در گذشتن از گناه عفو کردن گناه
فرهنگ لغت هوشیار

پذرفتن

پذرفتن
پذیرفتن، قبول کردن، اجابت کردن، بر عهده گرفتن، کسی را نزد خود بار دادن، پذیرایی کردن
پذرفتن
فرهنگ فارسی عمید

پارفت

پارفت
در تداول خانوادگی، آمد و شد. رفت و آمد: فلان به فلان جا پارفت ندارد
لغت نامه دهخدا