بریدن از بیخ. (منتهی الارب). بریدن. (تاج المصادر بیهقی) ، به سرعت رفتن، (اصطلاح عروض) تهانوی گوید: نزد عروضیان سقوط وتد مجموع از آخر جزء است و جزئی را که حذ در آن وقوع یافته احذّ نامند. چنین است در ’عنوان الشرف’ و ’جامعالصنائع’. پس چون گرفته شود از متفاعلن بحذف علن از او و ابدال ’متفا’ بواسطۀ مهمل بودنش به ’فعلن’، این عمل را حذ گویند و چنین است حال در ’علن’ مأخوذ از مستفعلن. و در بعضی از رسائل عروض عرب حذذ بفک ادغام دیده شده است. و مؤید آن است آنچه در منتخب صراح ذکر کرده که فک ادغام در کلمه حذ، از تصرفات اهل عروض باشد. و آن اسقاط وتد مجموع از متفاعلن است. و قصیده را حذّاء نامند. و این از بحر کامل است. (کشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به حذذ شود
بریدن از بیخ. (منتهی الارب). بریدن. (تاج المصادر بیهقی) ، به سرعت رفتن، (اصطلاح عروض) تهانوی گوید: نزد عروضیان سقوط وتد مجموع از آخر جزء است و جزئی را که حذ در آن وقوع یافته اَحَذّ نامند. چنین است در ’عنوان الشرف’ و ’جامعالصنائع’. پس چون گرفته شود از متفاعلن بحذف علن از او و ابدال ’متفا’ بواسطۀ مهمل بودنش به ’فعلن’، این عمل را حذ گویند و چنین است حال در ’علن’ مأخوذ از مستفعلن. و در بعضی از رسائل عروض عرب حذذ بفک ادغام دیده شده است. و مؤید آن است آنچه در منتخب صراح ذکر کرده که فک ادغام در کلمه حذ، از تصرفات اهل عروض باشد. و آن اسقاط وتد مجموع از متفاعلن است. و قصیده را حَذّاء نامند. و این از بحر کامل است. (کشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به حَذَذ شود