جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با حذر داشتن

حذر داشتن

حذر داشتن
برحذر بودن. محتاط بودن. پرهیز کردن:
ای خردپیشه حذر دار از جهان
گر بهوشی پند حجت کار بند.
ناصرخسرو.
گرت هوش است و هنگ، دار حذر
ای خردمند از این عظیم نهنگ.
ناصرخسرو.
حذر دار از عقاب آز ازیرا
که پرزهراب دارد چنگ و منقار.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا

عذر داشتن

عذر داشتن
بهانه داشتن، حیض بودن (زن)، بهانه داشتن، حیض بودن (زن)
عذر داشتن
فرهنگ لغت هوشیار

گذر داشتن

گذر داشتن
راه داشتن عبور کردن: گذر داشتم بکویی و نظری بما هرویی
گذر داشتن
فرهنگ لغت هوشیار

گذر داشتن

گذر داشتن
معبر داشتن. راه داشتن. عبور کردن: گذری داشتم به کویی و نظری به ماهرویی. (گلستان).
دریغ پای که بر خاک مینهد معشوق
چرانه بر سر و بر چشم ما گذر دارد.
سعدی (بدایع)
لغت نامه دهخدا

نذر داشتن

نذر داشتن
با خود عهد کردن. با خدای عهد کردن. به گردن گرفتن: خواجه (احمد حسن) گفت: من پیر شده ام و از کار بمانده و نیز نذر دارم و سوگندان گران که هیچ شغل سلطان نکنم. (تاریخ بیهقی ص 147). رجوع به نذربه معنی پیمان و عهد و آنچه بر خود واجب کنند شود
لغت نامه دهخدا