- حدث
- هم سخن وقصه گوی مرد بسیار سخن، پر سخن، خوش سخن مرد بسیار سخن، پر سخن، خوش سخن
معنی حدث - جستجوی لغت در جدول جو
- حدث
- حادث، ویژگی امری که تازه واقع شده، امری که معروف در سنت و شریعت نباشد، بدعت
جوان، نوجوان
ادرار یا مدفوع و آنچه وضو را باطل می کند
- حدث ((حَ دَ))
- امری که تازه واقع شده، نو، امری که در سنت و شرع معروف نباشد، برنا، جوان، نوزاد، غایط
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پیش آمد، زن دویم
خبر دادن
حدیث کردن، سخن گفتن، خبر دادن
مقابل قدیم
در فلسفه چیزی که تازه پیدا شده
در فقه ویژگی آنچه در کتاب، سنت و اجماع معروف نباشد
در فلسفه چیزی که تازه پیدا شده
در فقه ویژگی آنچه در کتاب، سنت و اجماع معروف نباشد
کسی که حدیث نقل کند، کسی که سخنان پیغمبر را روایت کند، عالم به علم حدیث
حدیث کننده، سخن گوینده
گاس، گمان، گمانه
گور، قبر
نو، تازه، نوآورده
کشت کردن، کاشتن
تیز نگریستن به کسی
تیزی کردن و تندی نمودن
زمین بلند
جماعتی که سخن کنند
زجر کردن و راندن شتران را بسرود و آواز، سرود و آواز ساربانان برای راندن شتران
چیز نو، سخن نو، مسئله، امور، مطلب، قضیه، تازه، جدید
هرگز، هیچوقت، ابداً
تکی
نوشدن، نو پیدا شدن چیزی، نو آمدن، وجود بعد از عدم
جمع حد، کوستک ها خچور، آیین ها، اندازه ها زجر کردن و راندن شتران بسرود و آواز
نظر بچیزی کردن، نگریستن بچیزی سیاهی دیده ها سیاهی دیده ها
شتافتن، سرعت برگمان گفتن، گمان بردن، فراست، ظن بردن برگمان گفتن، گمان بردن، فراست، ظن بردن
فربه و ستبطر شدن، درشت و گرد اندام گردیدن
خشم گرفتن، منع، بازداشت
هزارخانه شکنبه هزار خانه
پریشاندن، رگ جگر
سوگند شکستن، بزهمندی، پزامش (بلوغ)، هده گرایی، بیهده گرایی (هده حق و بیهده باطل) سوگند شکستن، بزه مندی، گناه بزه اثم