جدول جو
جدول جو

معنی حجوم - جستجوی لغت در جدول جو

حجوم
(حُ)
جمع واژۀ حجم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هجوم
تصویر هجوم
حملۀ ناگهانی، یورش، تاخت، ناگاه درآمدن در جایی
فرهنگ فارسی عمید
کسی که کارش حجامت کردن و خون گرفتن است و با زدن استره و مکیدن با شاخ از بدن دیگری خون می گیرد، حجامت کننده، خون گیر، تانکو، تونکو، گرای
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نجوم
تصویر نجوم
دانش بررسی اجرام آسمانی، چگونگی قرارگیری و اثرگذاری آن ها بر هم، اخترشناسی، ستاره شناسی، جمع نجم، نجم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حجیم
تصویر حجیم
دارای حجم، پرحجم، بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
رجل محجوم، مرد تناور و جسیم، مرد حجامت گرفته، بعیرمحجوم، شتر حجام بسته. (منتهی الارب). شتر پوزبسته
لغت نامه دهخدا
تصویری از حوجم
تصویر حوجم
گل سرخ فرنگی گل سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هجوم
تصویر هجوم
دخول بی اذن، در آمدن هر کسی بی دستوری، شکسته و ویران شدن خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وجوم
تصویر وجوم
خاموشی ک از خشم یا اندوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نجوم
تصویر نجوم
ستارگان، انجم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غجوم
تصویر غجوم
مغلوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محجوم
تصویر محجوم
انجیده از انجیدن (حجامت) مرد حجامت گرفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلوم
تصویر حلوم
بردباری و عقل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجوم
تصویر سجوم
چشم اشک ران، ابر بارانران، چشم پیوسته گریان، ماده شتر بر شیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حشوم
تصویر حشوم
ماندگی، ترنجیدگی، بستگی، فربهی پس از بیماری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حتوم
تصویر حتوم
جمع حتم، بایش ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجام
تصویر حجام
خونگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجون
تصویر حجون
تنبل، دژ جنگ جنگ دشمن فریب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجیم
تصویر حجیم
ستبر، کلفت، ضخیم، گنده، هنگفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجوم
تصویر رجوم
رجم، سنگسار کردن و راندن باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزوم
تصویر حزوم
جمع حزم، پشته ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نجوم
تصویر نجوم
((نُ))
جمع نجم، ستارگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محجوم
تصویر محجوم
((مَ))
مرد حجامت گرفته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هجوم
تصویر هجوم
((هُ))
حمله، یورش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نجوم
تصویر نجوم
ظاهر شدن، پدید آمدن، طلوع کردن ستاره، پدید آمدن فتنه، ظهور کردن بدمذهب، قسط قسط ادا کردن مالیات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حروم
تصویر حروم
((حُ رُ))
جمع حریم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حجیم
تصویر حجیم
((حَ))
دارای حجم، جسمی که حجمش زیاد باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حجام
تصویر حجام
((حَ جّ))
حجامت کننده، کسی که کارش حجامت کردن و خون گرفتن است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رجوم
تصویر رجوم
((رُ جُ))
سنگسار کردن، راندن، دشنام دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حروم
تصویر حروم
پامال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حجیم
تصویر حجیم
گنجا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نجوم
تصویر نجوم
اخترشناسی، اخترماری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هجوم
تصویر هجوم
آفند، تازش، تک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حجیم
تصویر حجیم
Bulky, Voluminous
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از حجیم
تصویر حجیم
громоздкий , объемный
دیکشنری فارسی به روسی