- حجم
- گنجایش
معنی حجم - جستجوی لغت در جدول جو
- حجم
- کلفتی، گندگی، بر آمدگی
- حجم
- مقداری از فضا که در تصرف جسم باشد، جسم فضایی، کنایه از اندازه، مقدار مثلاً حجم کارمان زیاد است
- حجم ((حَ))
- برآمدگی و کلفتی چیزی، مقداری از فضا که جسم آن را اشغال می کند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ورآیش چون خاز که ور آید (خاز خمیر)، گنجش (گنج حجم)، خونکش زبانزد پزشکی روشی در پزشکی کهنایرانی به نام خونکشی (حجامت) و آن چنان بوده که درون پیاله ای شیشه ای پنبه آلوده به مل (الکل) را افروخته و دهانه آن را بر پشت بیمار می چسبانند و چون گوشت و پوست می آماسید پیاله را برمی گرفتند و آماسیده را تیغ می زدند تاخون بیرون آید بیرون بر آمدن هر چیز، حجامت کردن مکیدن، بر آمدن پستان، باز داشتن،جمع تحجمات
تنک نازک، ابزار باد کش (حجامت) : شیشه تانگو شاخ تانگو نیشتر باز ایستنده، بیم زده رقیق تنک، شیشه حجامت شاخ حجامت نیشتر حجامت جمع محاجم. باز ایستنده پس پا شونده از بیم
Bitesized
Cumbersome
громоздкий
небольшого размера
umständlich
in kleinen Portionen
громіздкий
маленький розмір
uciążliwy
incômodo
de tamanho pequeno
ingombrante
di dimensioni ridotte
engorroso
de tamaño pequeño
encombrant
de taille réduite
omslachtig
kleine formaat
ขนาดเล็ก
memberatkan
ukuran kecil
متعبٌ