معنی حجم حجم (تَ) بازداشتن. منع کردن از چیزی. بستن دهان شتر تا نگزد، مکیدن کودک پستان مادر را. مص ّ. نیشتر زده خون مکیدن به شیشه و شاخ. حجامت کردن، گوشت باز کردن از استخوان وقت خوردن، برآمدن پستان دختر. (منتهی الارب) لغت نامه دهخدا