جدول جو
جدول جو

معنی حثادی - جستجوی لغت در جدول جو

حثادی
شیخ محمد بن احمد مصری حثادی. از ادباء و شعرای قرن یازدهم هجری است. سیدعلیخان احوال وی را از سفرنامه سیدمحمد کبریت یاد کرده است. او راست: حاشیه ای بر بیضاوی مشتمل بر ابحاث رائقه و یک سفرنامه به نام ’الاسفار عن الاسفار’ و یک دیوان شعر و تعلیقاتی بر فنون حکمت. و از برخی مردم شام ذم او را شنیدم و گویا از راه حسد بود. رجوع به سلافه العصر چ مصر 1324 هجری قمری ص 417 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حادی
تصویر حادی
کسی که با خواندن آواز، شتران را می راند، حداخوان
فرهنگ فارسی عمید
(حَ)
پایها زیرا که تابع دستهااند. (منتهی الارب). پایهای چارپایان. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حِ ی ی)
نسبت است به حداد، بطنی از محارب. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(حُ ی ی)
منسوب به حداد که بطونی است. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(حَدْ دا)
محمد بن حسین بن محمد بن موسی بن مهران حدادی مروزی. وی در مرو و بخارا از جانب قضاه حکومت میکرد. و از محمد بن علی و ابراهیم حافظ، روایت دارد. و عده ای از وی روایت کنند. (سمعانی)
محمد بن خلف حداد موسی معروف به حدادی. از ابی اسامه و جز وی روایت دارد و دارقطنی و جز او از وی روایت کرده اند. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(حَ دی ی)
جمع واژۀ حردی ّ. بندهای نی که بر تیرهای سقف اندازند. حردی ّ یکی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
آنکه شتران را حدی خواند، آنکه برای اشتر خواند تا نیک رود، هزیز، بنشاط آوردن حادی شتران را بسرود، راننده، سائق، ساربان
لغت نامه دهخدا
یک (در مذکر) در ترکیب، چون حادی عشر
لغت نامه دهخدا
عمل و شغل حداد آهنگری، دکان حداد آهنگری، حقی که به آهنگر ده و قریه داده شود آهنگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمادی
تصویر حمادی
کوشش بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حادی
تصویر حادی
راننده شتران که شترها را با خواندن آواز براند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حادی
تصویر حادی
شتر ران، کسی که با خواندن شترها را می راند
فرهنگ فارسی معین
آهنگری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
حدی خوان، سرودخوان، شتربان، شترران
فرهنگ واژه مترادف متضاد