معنی حاود - جستجوی لغت در جدول جو

حاود

لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از داود — تصویر داود

(پسرانه)

داوود

فرهنگ نامهای ایرانی

تصویری از حامد — تصویر حامد

(پسرانه)

سپاسگزار

فرهنگ نامهای ایرانی

تصویری از حدود — تصویر حدود

حدها، اندازه ها، مقدارها، مرز ها، جمع واژۀ حد

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از حاسد — تصویر حاسد

حسود، آنکه به دیگران حسد می برد

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از حقود — تصویر حقود

حقدها، کینه ها، جمع واژۀ حقد

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از راود — تصویر راود

زمین پشته پشته و پرآب و علف، زمین پست و بلند که گیاه بسیار در آن روییده باشد، سبزه زار، چراگاه

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از حسود — تصویر حسود

کسی که به دیگران حسد می برد

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از حرود — تصویر حرود

از میان قوم دور شدن، تنها منزل کردن

فرهنگ لغت هوشیار

ترکی ک ارده کبیده نوعی حلواست: پالوده برنگ اطلسی معروفست قاورد بقطنی و نمد موصوفست

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از تاود — تصویر تاود

کج و خمیده گردیدن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از حیود — تصویر حیود

بسیار میل کننده

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از حمود — تصویر حمود

ستوده ستاینده

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از حسود — تصویر حسود

بدخواه، رشگین، کینه ور، تنگ چشم

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از حقود — تصویر حقود

کینه ور

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از حدود — تصویر حدود

نواحی، اطراف، حوالی

فرهنگ لغت هوشیار

در بر اباریش فراگیر، مار گیر، نیرنگباز در بر دارنده گرد فرو گیرنده شامل: (حاوی مطالب سودمند است)

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از حتود — تصویر حتود

ماندگاری

فرهنگ لغت هوشیار

نوه نبیره، پیشیار، نگارگر فرزند زاده نبیره نوه، خدمتکار مدد کار خادم، جمع حفده

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از حاقد — تصویر حاقد

کینه ور، بدخواه، بد اندیش

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از حاسد — تصویر حاسد

رشک برنده، حسد برنده، حسود، بد خواه، حسد کننده

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از حاصد — تصویر حاصد

درو کننده

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از راود — تصویر راود

زمین پست و بلند و پر آب و علف، سبزه زار چراگاه مرتع

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از حامد — تصویر حامد

حمد کننده، درود فرستنده، سپاسگزار، ستایشگر، ستاینده

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از حافد — تصویر حافد

((فِ))

فرزندزاده، خدمتکار، جمع حفده

فرهنگ فارسی معین

تصویری از حقود — تصویر حقود

((حَ))

کینه ورز، پرکینه

فرهنگ فارسی معین

تصویری از حاسد — تصویر حاسد

((سِ))

بدخواه، رشک برنده

فرهنگ فارسی معین

تصویری از حاصد — تصویر حاصد

((ص))

دروگر، جمع حصاد

فرهنگ فارسی معین

تصویری از حسود — تصویر حسود

((حَ))

کسی که به برتری دیگران رشک می برد

فرهنگ فارسی معین

تصویری از حاقد — تصویر حاقد

((قِ))

کینه جوی، بداندیش

فرهنگ فارسی معین

تصویری از حامد — تصویر حامد

((مِ))

ستاینده، ستایشگر

فرهنگ فارسی معین

تصویری از حاوی — تصویر حاوی

دربردارنده، شامل

فرهنگ فارسی معین

تصویری از حسود — تصویر حسود

رشکوند، چشم تنگ

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از حاوی — تصویر حاوی

در بر گیرنده، دربرگیرنده

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از حدود — تصویر حدود

نزدیک، پیرامون، نزدیک به

فرهنگ واژه فارسی سره