مایکل ویلیام، آوازخوان و آهنگساز ایرلندی که به سال 1808 میلادی در دوبلین بدنیا آمد و در 1870 میلادی درگذشت، او از کشورهای ایتالیا و فرانسه و آلمان و روسیه دیدن کرد و در همین سفرها اپراهای خود را نوشت
مایکل ویلیام، آوازخوان و آهنگساز ایرلندی که به سال 1808 میلادی در دوبلین بدنیا آمد و در 1870 میلادی درگذشت، او از کشورهای ایتالیا و فرانسه و آلمان و روسیه دیدن کرد و در همین سفرها اپراهای خود را نوشت
آگاه، متوجه، ملتفت، فعلی، کنونی، مناسب حال به محض اینکه، در حال، در ساعت، در دم، در وقت، برای مثال در آن مجلس که او لب برگشادی / نبودی تن که حالی جان ندادی (نظامی۲ - ۲۱۵)، گرفتند حالی جوان مرد را / که حاصل کن این سیم یا مرد را (سعدی۱ - ۸۵)اکنون، حالا، در آن موقعیت آراسته حالی شدن: دریافتن، فهمیدن، درک کردن حالی کردن: بیان کردن مطلبی برای کسی تا خوب بفهمد و دریابد، فهماندن
آگاه، متوجه، ملتفت، فعلی، کنونی، مناسب حال به محض اینکه، در حال، در ساعت، در دم، در وقت، برای مِثال در آن مجلس که او لب برگشادی / نبودی تن که حالی جان ندادی (نظامی۲ - ۲۱۵)، گرفتند حالی جوان مرد را / که حاصل کن این سیم یا مرد را (سعدی۱ - ۸۵)اکنون، حالا، در آن موقعیت آراسته حالی شدن: دریافتن، فهمیدن، درک کردن حالی کردن: بیان کردن مطلبی برای کسی تا خوب بفهمد و دریابد، فهماندن
جمع واژۀ زحلوفه، جای لغزان از بالا به نشیب که کودکان بر آن بلغزند، یا جای نشیب... (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، جمع واژۀ زحلوفه، جانوری کوچک که بر پای میرود و بمورچه میماند. آن را بزحالیف نیز جمع بندند. (از منتهی الارب). جانورانی خردنددارای پایهایی مانند مورچگان. (از اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ زُحلوفه، جای لغزان از بالا به نشیب که کودکان بر آن بلغزند، یا جای نشیب... (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، جَمعِ واژۀ زُحلوفُه، جانوری کوچک که بر پای میرود و بمورچه میماند. آن را بزحالیف نیز جمع بندند. (از منتهی الارب). جانورانی خردنددارای پایهایی مانند مورچگان. (از اقرب الموارد)