معنی حاقر - جستجوی لغت در جدول جو
حاقر
(قِ)
نعت فاعلی از حقارت. تحقیرکننده
ادامه...
نعت فاعلی از حقارت. تحقیرکننده
لغت نامه دهخدا
حاقر
تحقیر کننده
ادامه...
تحقیر کننده
تصویر حاقر
فرهنگ لغت هوشیار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر باقر
باقر
(پسرانه)
شکافنده، لقب امام پنجم شیعیان، نام یکی از رهبران دوره انقلاب مشروطیت ایرآنکه به سالار ملی ملقب گردید
ادامه...
شکافنده، لقب امام پنجم شیعیان، نام یکی از رهبران دوره انقلاب مشروطیت ایرآنکه به سالار ملی ملقب گردید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویر حاسر
حاسر
دریغ خورده، حسرت خورده
ادامه...
دریغ خورده، حسرت خورده
فرهنگ فارسی عمید
تصویر حاصر
حاصر
حاصِر
محصور کننده، درحصار کننده، بازدارنده، شمارنده
ادامه...
محصور کننده، درحصار کننده، بازدارنده، شمارنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویر احقر
احقر
حقیرتر، کوچک تر، خوارتر
ادامه...
حقیرتر، کوچک تر، خوارتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویر حاقه
حاقه
شصت و نهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۵۲ آیه
ادامه...
شصت و نهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۵۲ آیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویر حافر
حافر
گود کننده، کنندۀ زمین، جمع حوافر، سم، سنب، سم ستور
ادامه...
گود کننده، کَنندۀ زمین، جمعِ حَوافِر، سم، سنب، سم ستور
فرهنگ فارسی عمید
تصویر باقر
باقر
باقِر
شکافنده، گشاینده، باز کننده، در علم زیست شناسی شیر
ادامه...
شکافنده، گشاینده، باز کننده، در علم زیست شناسی شیر
فرهنگ فارسی عمید
تحاقر
(اِ)
خوار نمودن نفس خود را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تصاغر. (اقرب الموارد) (قطر المحیط)
ادامه...
خوار نمودن نفس خود را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تصاغر. (اقرب الموارد) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
تصویر عاقر
عاقر
نحر کننده شتر، زن که آبستن نشود، مرد عقیم
ادامه...
نحر کننده شتر، زن که آبستن نشود، مرد عقیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر حافر
حافر
گود کننده، حفر کننده
ادامه...
گود کننده، حفر کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر حیقر
حیقر
خوار، بد گهر
ادامه...
خوار، بد گهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر حبقر
حبقر
ژاله، تگرگ
ادامه...
ژاله، تگرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر حامر
حامر
خردار دارنده خر، خر ماهی
ادامه...
خردار دارنده خر، خر ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر حایر
حایر
سرگردان سرگشته
ادامه...
سرگردان سرگشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر حائر
حائر
سرگشته، متحیر، حیران
ادامه...
سرگشته، متحیر، حیران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر حاضر
حاضر
شاهد، حضور دارنده، باشنده، مقابل غائب
ادامه...
شاهد، حضور دارنده، باشنده، مقابل غائب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر حاقف
حاقف
کژ
ادامه...
کژ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر حاقد
حاقد
کینه ور، بدخواه، بد اندیش
ادامه...
کینه ور، بدخواه، بد اندیش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر حاقل
حاقل
پابرهنه
ادامه...
پابرهنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر حاقن
حاقن
شاشگیر آنکه وی را بول بشتاب گرفته باشد حبس کننده ادرار
ادامه...
شاشگیر آنکه وی را بول بشتاب گرفته باشد حبس کننده ادرار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر حاقه
حاقه
رستخیز، قیامت
ادامه...
رستخیز، قیامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر حاجر
حاجر
بازدارنده، مانع
ادامه...
بازدارنده، مانع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر حادر
حادر
شیر از جانوران، خپله، خوشگل، کوه بلند، رسن استوار
ادامه...
شیر از جانوران، خپله، خوشگل، کوه بلند، رسن استوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر حاذر
حاذر
ترساننده، پرهیزنده
ادامه...
ترساننده، پرهیزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر حاسر
حاسر
برهنه، بی زره بی زره بی خود، برهنه
ادامه...
برهنه، بی زره بی زره بی خود، برهنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر حاشر
حاشر
گرد آورنده
ادامه...
گرد آورنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر حاصر
حاصر
محصور کننده، بازدارنده
ادامه...
محصور کننده، بازدارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر راقر
راقر
رگ جهنده
ادامه...
رگ جهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر باقر
باقر
شکافنده و گشاینده، مرد بسیار علم، فراخ کننده
ادامه...
شکافنده و گشاینده، مرد بسیار علم، فراخ کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر احقر
احقر
حقیرتر، خردتر، کوچکتر، خوارتر
ادامه...
حقیرتر، خردتر، کوچکتر، خوارتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر احقر
احقر
((اَ قَ))
حقیرتر، کوچکتر، خردتر، خوارتر
ادامه...
حقیرتر، کوچکتر، خردتر، خوارتر
فرهنگ فارسی معین
تصویر باقر
باقر
((قِ))
شکافنده، گشاینده
ادامه...
شکافنده، گشاینده
فرهنگ فارسی معین
تصویر حاضر
حاضر
آماده، باشنده، پیدا
ادامه...
آماده، باشنده، پیدا
فرهنگ واژه فارسی سره