- حافر
- گود کننده، حفر کننده
معنی حافر - جستجوی لغت در جدول جو
- حافر
- گود کننده، کنندۀ زمین، جمع حوافر، سم، سنب، سم ستور
- حافر ((فِ))
- حفر کننده، سم، جمع حوافر، کفش چوبی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نخست آفرینش نخست آفرینش خرد را شناس (فردوسی)، راه رفته، گودال
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
نگهبان، آنکه تمام یا بخشی از قرآن را از حفظ کرده است، لقب شاعر بزرگ قرن هشتم، خواجه شمس الدین محمد شیرازی
آماده، باشنده، پیدا
بی خدا، خدا نشناس
جهنده رگ جهنده
یاری دهنده: در برداشتن بار، مهتر بزرگ مردم
مسافر، به سفر رونده، سفر کننده، کاروانی
محصور کننده، بازدارنده
گرد آورنده
برهنه، بی زره بی زره بی خود، برهنه
ترساننده، پرهیزنده
شیر از جانوران، خپله، خوشگل، کوه بلند، رسن استوار
بازدارنده، مانع
تحقیر کننده
برهنه پای
پر شیر پر بسیار
نگاهدار، حارس، گوشدار، دارنده، حفیظ
یار دوست، پیشیار (خدمتکار)، نوه، داماد، برادر زن، پدر زن
نوه نبیره، پیشیار، نگارگر فرزند زاده نبیره نوه، خدمتکار مدد کار خادم، جمع حفده
شاهد، حضور دارنده، باشنده، مقابل غائب
سرگشته، متحیر، حیران
سرگردان سرگشته
خردار دارنده خر، خر ماهی
چاه کن، مقنی
جمع حافر. کاوش کنندگان حفر کنندگان، سمهای چارپایان
چرکین
ولگسار، کناره چوز، کناره زهدان
دانه چین: مرغ، دزد، شباویز نگونسار مرغی است که دو پای خود را به شاخه بندد و خود را سرازیر کند
دارای فر و شکوه، باشکوه
دریغ خورده، حسرت خورده
پیروزی یابنده، پیروز، ظفریابنده