مجهولاً، سوده سم گردیدن اسب از سنگ و جز آن و کذلک الابل و غیرها. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). لنگیدن ستور از رفتن. (از دهار) (از تاج المصادر بیهقی)
مجهولاً، سوده سم گردیدن اسب از سنگ و جز آن و کذلک الابل و غیرها. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). لنگیدن ستور از رفتن. (از دهار) (از تاج المصادر بیهقی)
لقب یوحنا المعمدان. (اقرب الموارد). لقب یحیی بن زکریا. (ترجمان عادل). ان الله یبشّرک بیحیی مصدقاً بکلمه من الله و سیداً و حصوراً. (قرآن 39/3). چون از ازدواج خودداری میکرد
لقب یوحنا المعمدان. (اقرب الموارد). لقب یحیی بن زکریا. (ترجمان عادل). ان الله یُبَشِّرُک بیحیی مصدقاً بکلمه من الله و سیداً و حصوراً. (قرآن 39/3). چون از ازدواج خودداری میکرد
تنگدل. بخیل، ناقۀ تنگ سوراخ پستان. اشتر که سوراخ پستان بسته بود. (آنندراج) ، مردی که از آرامش با زنان پرهیز کند با قدرت. یا مرد بازداشته شدۀ از آرامش با زنان، یا آنکه به زن رغبت نکند. آنکه با وجود مردی به زن میل نکند. (غیاث). آنکه گاهی با زنی نزدیک نشده باشد. خویشتن دار. آنکه از زنان پرهیزد با توانائی. آنکه حاجتش نبود بزنان. (السامی فی الاسامی). پاکدامن. پارسا. (نصاب الصبیان). آنکه با زنان نزدیکی نکند. (مهذب الاسماء) (ترجمان عادل) ، مرد بریده شرم و خصیه برآورده، مرد ترسان، مرد بازایستندۀ از چیزی، مرد نهان دارندۀ راز. خوددار از حرام
تنگدل. بخیل، ناقۀ تنگ سوراخ پستان. اشتر که سوراخ پستان بسته بود. (آنندراج) ، مردی که از آرامش با زنان پرهیز کند با قدرت. یا مرد بازداشته شدۀ از آرامش با زنان، یا آنکه به زن رغبت نکند. آنکه با وجود مردی به زن میل نکند. (غیاث). آنکه گاهی با زنی نزدیک نشده باشد. خویشتن دار. آنکه از زنان پرهیزد با توانائی. آنکه حاجتش نبود بزنان. (السامی فی الاسامی). پاکدامن. پارسا. (نصاب الصبیان). آنکه با زنان نزدیکی نکند. (مهذب الاسماء) (ترجمان عادل) ، مرد بریده شرم و خصیه برآورده، مرد ترسان، مرد بازایستندۀ از چیزی، مرد نهان دارندۀ راز. خوددار از حرام
گوشت، (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)، لحم، (اقرب الموارد)، لغتی (یا لهجه ای) است در باسور، (اقرب الموارد)، رجوع به باسور شود، محو کردن، تباه کردن، باطل کردن: مردم محله آن نقش را سترده بودند و باطل گردانیده، (تاریخ طبرستان)
گوشت، (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)، لحم، (اقرب الموارد)، لغتی (یا لهجه ای) است در باسور، (اقرب الموارد)، رجوع به باسور شود، محو کردن، تباه کردن، باطل کردن: مردم محله آن نقش را سترده بودند و باطل گردانیده، (تاریخ طبرستان)
گوشواره و آنچه بروی کودک کنند ازنیل چون هلالی، و ظاهراً حادور در این معنی همان لام است که در تداول شعرای فارسی زبان می آید: چه کشی ازپی قبولش لام، ، هلاکی، مسهل، زمین نشیب، (منتهی الارب)
گوشواره و آنچه بروی کودک کنند ازنیل چون هلالی، و ظاهراً حادور در این معنی همان لام است که در تداول شعرای فارسی زبان می آید: چه کشی ازپی قبولش لام، ، هلاکی، مسهل، زمین نشیب، (منتهی الارب)
علتی که در بدن در حوالی مقعد وغیر آن پدید آید، (از معجم متن اللغه)، ریش روان، ناسور، هر قرحه ای که مزمن شده باشد در بدن، (از معجم اللغه)، ریش کهنه، (ناظم الاطباء)، ناسور، (فرهنگ نظام) (از معجم متن اللغه) (دهار) (از المنجد)، ج، نواصیر، رجوع به ناسور شود
علتی که در بدن در حوالی مقعد وغیر آن پدید آید، (از معجم متن اللغه)، ریش روان، ناسور، هر قرحه ای که مزمن شده باشد در بدن، (از معجم اللغه)، ریش کهنه، (ناظم الاطباء)، ناسور، (فرهنگ نظام) (از معجم متن اللغه) (دهار) (از المنجد)، ج، نواصیر، رجوع به ناسور شود
دهی از دهستان ورزق بخش داران شهرستان فریدن. واقع در 11 هزارگزی باختر داران و یک هزارگزی شوسۀازنا به اصفهان. در دامنۀ کوه واقع است، و با آب وهوای سردسیر. سکنه 610 تن. آب آن از چشمه و قنات و محصول آن غلات، انگور، سردرختی. شغل اهالی زراعت. صنایع دستی آن جاجیم و قالیچه بافی. راه آن ماشین رو است. زیارتگاه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی از دهستان ورزق بخش داران شهرستان فریدن. واقع در 11 هزارگزی باختر داران و یک هزارگزی شوسۀازنا به اصفهان. در دامنۀ کوه واقع است، و با آب وهوای سردسیر. سکنه 610 تن. آب آن از چشمه و قنات و محصول آن غلات، انگور، سردرختی. شغل اهالی زراعت. صنایع دستی آن جاجیم و قالیچه بافی. راه آن ماشین رو است. زیارتگاه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
یاقوت در معجم البلدان آرد: نام موضعی است و گوید ابن القطاع آنرا حاضور با ضاد معجمه و بدون الف آورده است و آنرا نام آبی میداند (نمیدانم این دو نام را دو مسمی میباشد یا یکی از آن دو مصحف دیگریست)
یاقوت در معجم البلدان آرد: نام موضعی است و گوید ابن القطاع آنرا حاضور با ضاد معجمه و بدون الف آورده است و آنرا نام آبی میداند (نمیدانم این دو نام را دو مسمی میباشد یا یکی از آن دو مصحف دیگریست)