جدول جو
جدول جو

معنی حارات - جستجوی لغت در جدول جو

حارات
جمع واژۀ حاره، کلاته ها و ده های خرد که خانه های آنها یکجا باشد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حشرات
تصویر حشرات
حشره ها، جمع واژۀ حشره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حجرات
تصویر حجرات
چهل و نهمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۱۸ آیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حاجات
تصویر حاجات
حاجت ها، نیازمندی ها، نیازها، آرزوها، امیدها، جمع واژۀ حاجت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تارات
تصویر تارات
تارت ها، هنگام ها، دفعه ها، مره ها، یک بارها، جمع واژۀ تارت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دارات
تصویر دارات
شان و شوکت، کروفر
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
جمع واژۀ محاره. (منتهی الارب). رجوع به محاره شود
لغت نامه دهخدا
ج حاجت.
- قاضی الحاجات، برآورندۀ نیازها. یکی از اسماء صفات باری عزاسمه ’: گفت (دمنه بر درگاه ملک مقیم شده ام و آن را قبلۀ حاجات و مقصد امید ساخته’
لغت نامه دهخدا
(حَ شَ)
جمع واژۀ حشره. جنبندگان خرد. احناش. حشار. جانوران خزنده و گزنده یا جانور ریزۀ زمینی. جانوران ریزه و جانوران که در زمین سوراخ کرده خانه سازند، لهذا بسوی زمین اضافت کرده حشرات الارض گویند مثل مار و موش و غیره. (از غیاث اللغات) : در خزائن ملوک هند کتابیست از زبان مرغان و بهایم و وحوش و سباع و حشرات جمع کرده اند. (کلیله و دمنه).
- حشرات الارض، حرکت حشرات الارض، مطابق است با روز هشتم فروردین ماه جلالی.
، ثمرهای دشتی، مانند صمغ و غیر آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ زَ)
جمع واژۀ حزره. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
جمع واژۀ حبار
لغت نامه دهخدا
(حِ بَ)
جمع واژۀ حبره
لغت نامه دهخدا
(حُ مُ)
جمع واژۀ حمار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به حمار شود
لغت نامه دهخدا
(حُمْ مَ)
جمع واژۀ حمره. (منتهی الارب). و آن مرغی است. رجوع به حمره شود
لغت نامه دهخدا
(حِ)
جمع واژۀ حماره. (مهذب الاسماء). رجوع به حماره شود
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ باره، معرب پاره، (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حَ جَ)
جمع واژۀ حجره
لغت نامه دهخدا
تصویری از قارات
تصویر قارات
جمع قاره، کوههای کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
کروفر داروگیر: بدرود که پیش ملکان در صف محشر دارات نمودی چو علی در صف صفین. (معزی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاجات
تصویر حاجات
جمع حاجت نیازها خواهشها دربایستها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع حالت، جاوران جاورها، چگونگی ها جمع حالت. کیفیات چگونگیها اوضاع، وقایع حوادث
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حافات
تصویر حافات
اطراف و جوانب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجرات
تصویر حجرات
جمع حجره. خانه ها اطاقها، کلبه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حشرات
تصویر حشرات
جنبدگان خرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حضرات
تصویر حضرات
آقایان، مخدومان، بزرگان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع تاره، بارها کرت ها (کرت دفعه) جمع تاره دفعات کرات مرتبه ها. توضیح مساوی توضیح بعضی از فرهنگها (تارات) را بمعنی تاراج نوشته اند و بیت ذیل را خاقانی شاهد آورده اند (بر تربت پاکش (تربت علی) از کرامات تاتار همی رود بتارات) ولی محققان (تارات) را بمعنی مذکور یعنی بکرات و مرات دانسته اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غارات
تصویر غارات
جمع غاره، تاراج ها چپاول کردن چپو کردن به تاراج بردن، جمع غارات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فارات
تصویر فارات
جمع فاره، موشان جمع فاره موشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاجات
تصویر حاجات
جمع حاجت، نیازها، خواهش ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دارات
تصویر دارات
کر و فر، شکوه و عظمت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حجرات
تصویر حجرات
((حُ جَ))
جمع حجره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حشرات
تصویر حشرات
((حَ شَ))
جمع حشره، رده بزرگی از بندپاییان که به واسطه داشتن شش پا از بندپاییان دیگر متمایزند، بدین جهت آن ها را شش پاییان نیز نامیده اند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حضرات
تصویر حضرات
((حَ ضَ))
جمع حضرت، اشخاص حاضر و موجود، برای تعظیم کسان استعمال می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تارات
تصویر تارات
جمع تاره، دفعات، بارها
فرهنگ فارسی معین
شرایط
دیکشنری اردو به فارسی