- حاده
- تند و تیز
معنی حاده - جستجوی لغت در جدول جو
- حاده
- مؤنث واژۀ حاد، تند، برنده، تیز، قاطع، نافذ، تند و تیز از لحاظ طعم
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پیشامد، پیش آمد، رخداد، رویداد، پدیده
مایه
اعطا
مونث
ابتدایی
چراگاه
شراب و می را گویند
فایده، نفع، سود
تولد یافته متولد شده، پیدا شده، فرزند. یا زاده خاطر آنچه زاده طبیعت باشد مانند: صوت و عمل شخص، نظم و نثر. یا زاده دهان (دهن) سخن (نیک یا بد) یا زاده شش روزه دو جهان و مخلوقات آنها یا زاده مریخ آهن (بمناسبت انتساب آن به مریخ)
بی نقش و نگار، قماش خالی از نقوش
زن فربه
شاهراه
سترسا سهش، دریابنده یا حاسه بصر. حس بیننده قوه باسره. یا حاسه ذوق. حس چشنده قوه ذایقه. یا حاسه سمع. حس شنونده قوه سامعه. یا حاسه شم. حس بوینده قوه شامه. یا حاسه لمس. حس بساونده قوه لامسه
تبسیده تفسان، ترب رشتی از گیاهان بر زن کوی مونث جار: ادویه حاره اغذیه حاره، ترب رشتی
راننده شتران که شترها را با خواندن آواز براند
شیر از جانوران، خپله، خوشگل، کوه بلند، رسن استوار
سختی روزگار، عارضه
نو، تازه، نوآورده
جاور، چگونگی، سر مستی شنگولی، مرگ
جمع حائک، بافندگان دندان
رستخیز، قیامت
زغن از پرندگان
رشک، بد خواهی
یاران، دوستان
مهربانی، شاد نمایی
هنگام درو، درویده
ستاینده
چوب راست و بلند
مبذول، بخشیده، عطا کرده
یاد، قوۀ حافظه، رشوه