جدول جو
جدول جو

معنی حادث - جستجوی لغت در جدول جو

حادث
تازه پدیدآمده
حادث شدن: رخ دادن، روی دادن، اتفاق افتادن، پیدا شدن، پدید آمدن
تصویری از حادث
تصویر حادث
فرهنگ فارسی عمید
حادث
(دِ)
نعت فاعلی از حدوث. نو. تازه. نوشده. نوشونده. (مهذب الاسماء). نوآورده. ج، حوادث. (تاج العروس) ، (اصطلاح فلسفه) محدث، مقابل قدیم. آنکه آغاز دارد، جرجانی در تعریفات آرد: الحادث مایکون مسبوقا بالعدم و یسمی حدوثا زمانیا و قد یعبرعن الحدوث بالحاجه الی الغیر ویسمی حدوثا ذاتیا، حدیث کننده. ج، حادثین. حادثون. حدّاث. (مهذب الاسماء). حوادث. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
حادث
(دِ)
نام موضعی است بساحل دریای یمن
لغت نامه دهخدا
حادث
نو، تازه، نوآورده
تصویری از حادث
تصویر حادث
فرهنگ لغت هوشیار
حادث
((دِ))
تازه، نو
تصویری از حادث
تصویر حادث
فرهنگ فارسی معین
حادث
تازه، جدید، نو
متضاد: قدیم، اتفاق، پیشامد، واقع، وقوع، آفریده
متضاد: آفریدگار، مخلوق
متضاد: خالق
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حادثه
تصویر حادثه
حادث، پیشامد تازه، واقعه، رویداد، آسیب و بلا
فرهنگ فارسی عمید
(دِ ثَ)
چیزی نو که نبود سابق.سختی نو که پدید آید. (دستوراللغه). کارنو. احدوثه.سختی روزگار. (مهذب الاسماء). نادبه. عادیه. خطب. ملمّه. (ربنجنی). نازله. قضیه. واقعه. وقعه. پیش آمد. اتفاق. رویداد. نائبه. طارقه.عارضه. صافقه.صفیقه. (منتهی الارب) : امیر نامه ها فرمود به غزنی و جملۀ مملکت، براین حادثۀ بزرگ و صعب که افتاد و سلامت که بدان مقرون شد. (تاریخ بیهقی). به نشابور باز آمدند نزدیک این پادشاه که پس از آن حادثه اتفاق افتاد. (تاریخ بیهقی). پس پناه برد امیرالمؤمنین دنبالۀ این حادثه الم رسان... (تاریخ بیهقی). چون فرود آمدیمی، که بایست حادثۀ بدین بزرگی بیفتد، رفتن بود و افتادن. امیر براند از آنجا و نظام بگسست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 637). اگر از این حادثه بجهد نادر باشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 371). حادثۀ بدین صعبی بود تا مرا زندگانی است تلخی این از کامم نشود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 499). گفت (غازی) این حرّه را بخوان تا نیکو اندیشه دارد و من بحق او رسم اگر این حادثه درگذرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 231).
از حادثۀ زمان آینده مترس
وز هر چه رسد چو نیست پاینده مترس
این یکدم نقد را غنیمت میدان
از رفته میندیش وز آینده مترس.
خیام.
مگر که پروین برآسمان سپاه تو شد
که هیچ حادثه آن را زهم نکرد جدا.
مسعودسعد.
عاجزتر ملوک آن است که... هرگاه حادثۀ بزرگ افتد... موضع حزم و احتیاط را بگذارد. (کلیله و دمنه). عاجز... در کارها حیران بود و وقت حادثه سراسیمه ونالان. (کلیله و دمنه). چون صورت حادثه پیدا آمده باشد عاقل... و جاهل... یکسان باشند... (کلیله و0 دمنه). و عقل من چون قاضی مزوّر که حکم او در یک حادثه بر وفق مراد هر دو خصم نفاذ یابد لاجرم خصومت منقطع نشود... (کلیله و دمنه).
از خشکسال حادثه در مصطفی گریز
کاینک بفتح باب ضمان کرد مصطفی.
خاقانی.
از حادثه سوزم که برآورد زمن دود
وز نائبه نالم که فرو برد بمن ناب.
خاقانی.
از لگد حادثات سخت شکسته دلم
بسته خیالم که هست این خلل ازبوالعلا.
خاقانی.
نسخۀ این تفسیر در مدرسه صابونی نیشابور مخزون بود تاحادثۀ غز افتاد. (ترجمه تاریخ یمینی). لشکر دیلم در آن حادثه پای بیفشردند و سربازیها کردند و دستبردها نمودند. (ترجمه تاریخ یمینی). گریبان روزگار ازاین حادثه چاک. (ترجمه تاریخ یمینی چ طهران ص 444).
دل که با مهر تو آمیخته شد چون می و شیر
آید از حادثه ها بیرون چون موی از ماست.
کمال اسماعیل.
ج، حادثات. حوادث. (اقرب الموارد). حادثه ها
لغت نامه دهخدا
تصویری از حادثه
تصویر حادثه
سختی روزگار، عارضه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حادثه
تصویر حادثه
((دِ ثِ))
آن چه نو پدید آمده، رویداد، اتفاق، جمع حادثات، حوادث
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حادثه
تصویر حادثه
پیشامد، پیش آمد، رخداد، رویداد، پدیده
فرهنگ واژه فارسی سره
اتفاق، پیشامد، تصادف، رخداد، رویداد، سانحه، عارضه، قضیه، ماجرا، مصیبت، واقعه، آسیب، بلا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از حادثه
تصویر حادثه
حادثةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از حادثه
تصویر حادثه
Accident
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از حادثه
تصویر حادثه
accident
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از حادثه
تصویر حادثه
несчастный случай
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از حادثه
تصویر حادثه
事故
دیکشنری فارسی به ژاپنی
حادثه، تصادف
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از حادثه
تصویر حادثه
حادثہ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از حادثه
تصویر حادثه
দুর্ঘটনা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از حادثه
تصویر حادثه
ajali
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از حادثه
تصویر حادثه
사고
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از حادثه
تصویر حادثه
दुर्घटना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از حادثه
تصویر حادثه
תאונה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از حادثه
تصویر حادثه
Unfall
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از حادثه
تصویر حادثه
kecelakaan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از حادثه
تصویر حادثه
อุบัติเหตุ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از حادثه
تصویر حادثه
ongeluk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از حادثه
تصویر حادثه
accidente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از حادثه
تصویر حادثه
acidente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از حادثه
تصویر حادثه
事故
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از حادثه
تصویر حادثه
wypadek
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از حادثه
تصویر حادثه
нещасний випадок
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از حادثه
تصویر حادثه
incidente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی