معنی حادث - فرهنگ فارسی عمید
معنی حادث
- حادث
- تازه پدیدآمده
حادث شدن: رخ دادن، روی دادن، اتفاق افتادن، پیدا شدن، پدید آمدن
تصویر حادث
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با حادث
حادث
- حادث
- نعت فاعلی از حدوث. نو. تازه. نوشده. نوشونده. (مهذب الاسماء). نوآورده. ج، حوادِث. (تاج العروس) ، (اصطلاح فلسفه) مُحدَث، مقابل قدیم. آنکه آغاز دارد، جرجانی در تعریفات آرد: الحادث مایکون مسبوقا بالعدم و یسمی حدوثا زمانیا و قد یعبرعن الحدوث بالحاجه الی الغیر ویسمی حدوثا ذاتیا، حدیث کننده. ج، حادثین. حادثون. حدّاث. (مهذب الاسماء). حوادث. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
حادث
- حادث
- تازه، جدید، نو
متضاد: قدیم، اتفاق، پیشامد، واقع، وقوع، آفریده
متضاد: آفریدگار، مخلوق
متضاد: خالق
فرهنگ واژه مترادف متضاد