- حائف
- ستمگر، جائر
معنی حائف - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع تحفه، ره آوردها
جمع سحیفه، پیه پهناها پیه های تهیگاه
جمع صحیفه نامه ها کتابها
دارای
در فارسی رئوف مهربان، می، مهربان دلنازک
شیربیشه، همرس ناسره (همرس درم) زوزن نبهره
شمشیردار شمشیر زن
دراز
گول، احمق
تشنه
بچه شتر ماده تازه متولد شده، نعت فاعلی از حول و حیل، رنگ برگشته
بافنده
دیوار، جدار
زن ناپاک، زن بی نماز
کویکستان، پردیس
گیاه خشک
جامع، دارا، گردآورنده
سرگشته، متحیر، حیران
بسیار ملامت کننده، نکوهنده
گناهکار
ترسان، ترسنده
جامع، دارا، دربردارنده
ترسان، ترسناک، بیمناک، ترسیده، کسی که دچار بیم و ترس شده
وحشت زده، هراسیده، مرعوب، متوحّش، رعیب، چغزیده، نهازیده، مروع
وحشت زده، هراسیده، مرعوب، متوحّش، رعیب، چغزیده، نهازیده، مروع
زنی که در حالت حیض، عادت و بی نمازی است
دیوار، جدار، بستانی که اطرافش دیوار باشد
مانع و حجاب میان دو چیز، هرچه میان دو چیز واقع شود
پیرا گرد، پندار شبانه طواف کننده، شبگرد عسس
مرغواگوی آن که از رفتار پرندگان پیش بینی کند
چهره شناس، پی شناس پی پر قیافه شناس، پی شناس پی بر، جمع قافه قایفین (قائفین)
بافنده، کسی چیزی را می بافد، نسّاج، پای باف، تننده، جولاهه، بافت کار، جولاه، باف کار