- جیلانی
- پارسی تازی گشته گیلانی گردناک
معنی جیلانی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
منسوب به گیلان از مردم گیلان
جمع جیل، گروه ها، سده ها، سنگریزها پارسی تازی گشته گیلان نام استانی است جمع جیل
سنجد
عنّاب، میوه ای بزرگ تر از سنجد و به رنگ قرمز تیره که مصرف خوراکی و دارویی دارد، شیلان، چیلان، سیلانه، سنجد گرگان، تبرخون
عنّاب، میوه ای بزرگ تر از سنجد و به رنگ قرمز تیره که مصرف خوراکی و دارویی دارد، شیلان، چیلان، سیلانه، سنجد گرگان، تبرخون
جانوری، ددوش
هندسی
تخریب، خرابی
منسوب بدیوان درباری و دربار پادشاه
دیر نشین
اسبی که اصیل نباشد اسب کندرو که لایق پالان باشد اسب و استر و جز آن که بر آن پالان نهند نه زین
ناز بویا گونه ای باده سبز و تنک، آمیزه تنباکو و بویه ها منسوب به ریحان، شراب صاف شده باده مصفی، یکی از اقسام خطوط اسلامی
هر چیزی که به جسم منسوب شود
عناب
منسوب به ایران. هر چیز که وابسته به ایران باشد، اهل ایران از مردم ایران تابع ایران
کاتورگی سترتکی
جانوری
آش بلغور
جز فوقانی رخسار - میان رستنگاه مو وابروان، جبین
حیرت سرگشتگی گیجی: هر که را در دل شک و پیچانی است در جهان او فلسفی پنهانی است. (مثنوی)
حالت و کیفیت پیلتن عظمت جثه زورمندی
عمل و شغل پیلبان فیلبانی
منسوب به پیکان، نوعی از لعل بر شکل و هیات پیکان: درون پرده گل غنچه بین که میسازد ز بهر دیده خصم تو لعل پیکانی. (حافظ قزوینی)، نوعی فیروزه، نوعی نوشا در بر شکل و هیات پیکان: گر سرمه کشد روزی بر چشم حسود او هر ذره آن گردد نوشا در پیکانی. (سیف اسفرنگی)، نوعی لاله، قسمی انگور
قرار دادی
شیطنت کردن، نا فرمانی و سرکشی
مربوط به میلاد مسیح
مربوط به عقل، عاقلانه، خردمندانه
خرابی، ویرانی، تباهی، فساد، بی نظمی
ویژگی نوعی لعل و فیروزه، به شکل پیکان
مربوط به حیوان مانند حیوان، حیوان بودن
اسبی که پالان بر پشت او بگذارند، اسب بارکش
مربوط به ایران، از مردم ایران، تهیه شده در ایران، مجموعه ای از زبان های هند و ایرانی، شامل زبان های اوستایی، فارسی باستان، فارسی میانه، سغدی، پهلوی، تاجیکی، پشتو، بلوچی، کردی و فارسی
کارمندی که استخدام او با قرارداد باشد، قراردادی
مربوط به عضله، ویژگی کسی که دارای عضلات برجسته است